پیدایش جنبش زنان در ایران به قرن نوزدهم برمی گردد، که ایران دستخوش تغییرات عمده ی اجتماعی و اقتصادی شد. در اواسط انقلاب مشروطه جامعه ایران شاهد یک تلاش سازمان یافته زنان برای تغییر شرایط اجتماعی آنها شد. نفوذ تمدن اروپایی در ایران به همراه سیستم سرمایه داری به تجزیه ساختار فئودالی در اجتماع ایران سرعت بخشید. مشاورین، دیپلمات ها، و کالاهای اروپایی، به همراه خود ایده ها و شیوه جدید زندگی را به ایران آوردند. افزایش تماس با اروپا باعث بیداری بسیاری از زنان و مردان نسبت به شرایط سرکوب زنان در ایران شد، و نیاز به تغییر شرایط مشکل زا آشکار گردید. طرفداران ایجاد قانون از قبیل میرزا خان کرمانی، شیخ احمد روحی، میرزا ملکم خان و میرزا فتحعلی آخوندزاده درباره حق تحصیل زن ها، چند همسری، و انزوای زن ها در اجتماع مطالبی می نوشتند. در میان بانوان نیز مطالبی که قرة العین (طاهره) در متون تبلیغی جنبش باب در انتقاد به شرایط بد زنان در کشور در اواسط قرن نوزدهم مطرح کرده بود، و نیز آثار و نوشته های تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه و بی بی خانوم فاطمه استرابادی در زمینه طرح و خواست حقوق زنان پیشگام بودند. 1
زمان مشروطه
اولین حضور زنان ایرانی به صورت سازمان یافته در فعالیت های سیاسی، شرکت در شورش های ناشی از کمبود نان در اواخر قرن نوزدهم بود. زنان بعداً در مخالفت با اعطای امتیازهای اقتصادی به ژولیوس رویتر در سال 1872 (1251 شمسی)، و جنبش تنباکو در سال های 1891- 1892 (1270-1271 شمسی)2 نیز فعال بودند. جنبش تنباکو اولین اعتراض سیاسی سازمان یافته تاجران، روشنفکران و علمای ایرانی نسبت به تسلط خارجی بر اقتصاد ایران در دوره قاجار بود. این جنبش آغاز یک رشته تلاش های دسته جمعی بود که به انقلاب مشروطه سالهای 1905 تا 1911 (1284-1290 شمسی) منجر شد.3
در طی این انقلاب، زنان شورش های خیابانی را سازماندهی می کردند، در بعضی از درگیری ها شرکت می کردند، به بعضی از فعالیت های زیرزمینی مخفیانه علیه نیروهای خارجی ملحق می شدند، استفاده از کالاهای وارداتی خارجی را بایکوت می کردند، در تخریب یک بانک روسی نقش داشتند4 و جهت تاسیس بانک ملی به جمع آوری کمک های مالی یاری می رساندند.5
در طی این تلاش ملی، برخی از زنان روشنفکر به توانایی های خود برای فعالیت های سیاسی سازمان یافته پی بردند و از فرصت فراهم شده توسط انقلاب در راستای حقوق زنان استفاده کردند.6 این دسته از زنان با آگاهی فراوانی که از شرایط نامناسب خود داشتند، به منظور حمایت از زنان دست به تشکیل انجمن ها و دوره های مخفی می زدند. این گونه انجمنها در آن زمان معمولا توسط مشروطه خواهان اداره می شد. هدف از این مجامع بحث و تحقیق درباره شرایط زنان با در میان گذاشتن مشکلات شخصی، تجربیات و احساسات آنها بود. «انجمن آزادی زنان» و «انجمن نقاب پوش» از مهمترین این انجمن های مخفی این دوره بودند.7 بحث دادن حق رای به زنان در چندین نوشته در روزنامه هایی مانند صور اسرافیل، حبل المتین، مساوات و ایران نو مطرح شده بود. در سال 1911 (1290 شمسی)، وکیل الرعایا نماینده همدان، لایحه ای را در مجلس مطرح کرد که حق رای و تاسیس انجمن های زنان را به ایشان می داد. این تلاشها اغلب توسط رهبران مذهبی، که چنین پیشنهاداتی را خلاف قوانین اسلام می دانستند، رد می شد. دو چهره شاخص مخالف با آزادی زنان در آن زمان، شیخ فضل الله نوری و سید علی شوشتری بودند که هر دو تحصیل را برای زنان مضر و خلاف اصول دینی می دانستند.8 و زنان فعال طرفدار حق رای و تحصیل را به بهانه آنکه قرة العین به آیین بابی تغییر مذهب داده بود، اغلب به ارتباط با بابیت و تحت سلطه بودن فرهنگ های خارجی متهم می کردند.
در سال 1906 (1285 شمسی)، جنبش ملی گرایانه موفق به تصویب متمم قانون اساسی شد که در آن همه اهالی ایران در برابر «قانون دولتی» متساوی الحقوق شناخته می شدند. اما تعریف «اهالی ایران» شامل زنان نمی شد، و آنها در عرف موجود جزو گروه هایی مثل مجرمین، صغیران و دیوانگان محسوب می شدند. رهبران مذهبی جنبش تصور نمی کردند که زنان توانایی درک سیاسی و قانونی را دارا باشند. تعدادی از آنان همین نگرش را درباره بسیاری از مردان مشروطه خواه نیز داشتند. موانع موجود در زمان جنبش مشروطه و مورد حمله قرار گرفتن فعالان اجتماعی، باعث شد اکثر انجمن های شکل گرفته در زمان انقلاب، از هم بپاشد و اکثر زنان عضو این جنبش به خانه هایشان بازگشتند و وظیفه ادامه این تلاش بزرگ بر دوش تعداد اندکی از زنان تحصیلکرده افتاد که خود را وقف توسعه جنبش استقلال زنان کرده بودند، و هدفشان ارتقای سطح سیاسی زنان در کشور بود. در این نبرد سخت، زنان فعال مشروطه خواه ، بدست آوردن تحصیلات را جزو اهداف اصلی خود در در صحنه اجتماع قرار دادند تا موقعیت زنان را ارتقا دهند. با وجود مخالفت علما و آزار و اذیت این دسته از زنان، تلاش برای احداث مدارس دخترانه در شهرهای بزرگ از جمله تهران ، تبریز، مشهد ، رشت ، همدان و غیره به موفقیت انجامید. در سال 1913 (1292 شمسی)، تهران 63 مدرسه دخترانه و 9 انجمن زنان داشت.9
پیدایش جنبش زنان در ایران در شکل گیری و رشد انجمن ها و انتشارات ویژه زنان در یک دوره 20 ساله از حدود سالهای 1910 تا 1932 (1289 تا 1311 شمسی) نقش مهمی ایفا کرد. در این دوره، زنان فعال تعدادی سازمان احداث کردند و مجله های هفتگی و ماهانه متعددی که مربوط به مشکلات و شرایط زندگی زنان می شد منتشر نمودند. «دانش»، «جهان زنان»، «شکوفه»، «زبان زنان»، «زنان ایران» و «نامه بانوان» از جمله این نشریات بودند. در اواسط دهه 1930 (1309 شمسی)، 14 مجله حقوق زنان، تحصیلات و حجاب زنان را مورد بحث قرار دادند..10 در طی این پیشرفت های اولیه، این جنبش به تلاش های حمایتی مردهای بانفوذ روشنفکری وابسته بود از قبیل میرزاده عشقی، ایرج میرزا، ملک الشعرا بهار، یحیی دولت آبادی، ابوالقاسم لاهوتی، علی اکبر دهخدا، وکیل الرعایا، احمد کسروی، سید حسن تقی زاده و شخصیت های نسل اخیرتر از قبیل سعید نفیسی، ابراهیم خواجه نوری، رضازاده شفق و خلیلی. این روشنفکران از دفاتر و نوشته های خود جهت دفاع از حق تحصیل برای دختران، آزادی زنان، پایان دادن به انزوای ایشان و از بین بردن چند همسری، استفاده کردند. بانوان پرنفوذ این جنبش عبارت بودند از مریم عمید مزین السلطنه، ماه سلطان خانوم، صدیقه دولت آبادی، خانم آزموده، روشنک نودست، شهناز آزاد، محترم اسکندری، شمس الملوک جواهر کلام، هما محمدی، آفاق پارسا و زندخت شیرازی.11
علاوه بر تلاش های طرفداران حقوق زنان، عوامل مهم تاثیرگذار دیگری در توسعه سازمان های زنان و افزایش فعالیت های آنان نقش داشتند از جمله:
- (الف) ظهور و گسترش مذهب بهاییت که تاکید بسیاری بر آزادی زنان داشت،
- (ب) تاثیر افکار لیبرال غربی بر روی روشنفکران ایرانی،
- (پ) حضور بیشتر اروپاییان در ایران و تماس بیشتر ایرانیان با آنها در قبل و بعد از جنگ جهانی اول،
- (ت) انقلاب روسیه در سال 1917 (1296 شمسی) و تاثیر آن بر روی روشنفکران ایرانی،
- (ث) ظهور جنبش زنان در کشورهای همسایه از قبیل ترکیه و مصر و نهایتا
- (ج) پیروزی زنان آمریکایی و بریتانیایی در دستیابی به حق رای در اواخر دهه 1910 (1289 شمسی).12
دوران رضا شاه
با قدرت گرفتن رضا شاه در دهه 1920 (1299 شمسی)، جنبش زنان از محدودیت های اعمال شده توسط دیکتاتوری نوظهور وی آسیب دید، زیرا رضا شاه قادر به تحمل هیچ یک از سازمان های مستقل و غیر وابسته نبود، چه برسد به گروههای زنان که خواهان آزادی بودند.
گرچه رضاشاه موافق با تغییر وضع زنان بود، ولی همانطور که بعدا این موضوع را مورد بحث قرار خواهیم داد، وی کم کم سازمان های زنان را تحت فشار قرار داد تا از تقاضاهای سیاسی خود دست بردارند و بر روی فعالیت های تحصیلی و رفاهی تمرکز کنند. مخالفت دائمی علما و دولت با فعالیت زنان منجر به بسته شدن بسیاری از سازمان های زنان شد، در سال 1932 رضاشاه فعالیت اخرین سازمان مستقل زنان، جمعیت نسوان وطن خواه ایران را ممنوع کرد.
در 1928(1306 شمسی)، مجلس قانون جدیدی برای نوع پوشش جدیدی را تصویب کرد که بر اساس آن تمام مردان شاغل در مراکز دولتی (به جز علمای دینی) باید مانند اروپایی ها لباس می پوشیدند. در سال 1931 (1310 شمسی)، دولت قوانین ازدواج و طلاق را تغییر داد. یکی از قوانین تصویب شده در مجلس این حق را به زنان میداد که تحت شرایط خاص بتوانند تقاضای طلاق کنند، و همچنین حداقل سن ازدواج برای دختران 15 و برای پسران 18 سال تعیین شد. بر اساس اظهارات امین، این قانون، به صورت مشخصی از دیگر تغییراتی که رضا شاه در دوران حکومتش انجام داد، مهمتر بوده است..13 در این دوره تلاش برای حمایت از حضور زنان در فضاهای عمومی کشور بیشتر شد. حکومت مقدار قابل توجهی از پول و منابع را صرف توسعه مدارس دختران کرد..14 در سال 1932 (1311 شمسی)، تهران مرکز شورای ملی زنان شرقی شد. یک سال بعد ، تعدادی از زنان ایرانی از مجلس شورای ملی تقاضا کردند به ایشان حق رای داده شود. مجلس این تقاضا را رد کرد ولی حکومت شروع به یک رشته اصلاحات کرد که حمایت بیشتری از زنان را در عرصه های مختلف اجتماعی در برداشت. در سال 1934 (1313 شمسی)، رضاشاه یک سازمان زنان تحت کنترل حکومت به نام «کانون بانوان» ایجاد کرد. فعالیت های رفاهی این سازمان دو هدف داشت: هم نفوذ فعالیت های سیاسی جنبش زنان را از بین ببرد و هم تصویری از همکاری زنان در جامعه به نشانه مدرنیته ایجاد کند که دلیل دوم بیشتر مدنظر پادشاه بود..15
در سال 1936 (1314 شمسی)، رضا شاه دستور کشف حجاب اجباری زنان را داد، حکمی که تاثیرات منفی جدی بر روی جنبش زنان گذاشت. از یک طرف، علمای دینی با استناد به این قانون نتیجه گرفتند که جنبش زنان هیچ هدفی را دنبال نمی کند به جز «عریان کردن زنان» و «نشان دادن بدن آنها در ملا عام» که مخالف اخلاق اسلامی بود. از سوی دیگر، قاطعیت حکومت در اعمال حکم به صورت جدی با وجود مخالفت گسترده مردم و رهبران مذهبی، بسیاری از طرفداران حقوق زنان را متقاعد کرد تا از این حکم به عنوان یک عملکرد ضروری مترقی در مقابله با رویکردهای ضد زن روحانیت، استقبال کنند. پیروزی حکومت حاصل از پشتیبانی طرفداران حقوق زنان و عده ای از روشنفکران باعث دشمنی و دوری روحانیون و بخش عمده ای از روشنفکران و فعالان سکولار از برنامه مدرنیته رضا شاه شد.
دوران محمدرضا شاه
جنگ جهانی دوم صفحه ای دیگری در تاریخ جنبش زنان در ایران گشود. اشغال کشور توسط متفقین و برکناری اجباری رضاشاه از سلطنت باعث تضعیف حکومت در کنترل مخالفان شد و فرصتی را برای توسعه احزاب و سازمان های سیاسی فراهم کرد. مجددا، چندین سازمان زنان پدیدار شدند که تعدادی از بانفوذترین آنها به شرح زیر می باشد: «تشکیلات زنان ایران»، «حزب زنان»، و «جمعیت زنان»..16 باید به این لیست سازمان های زنان مرتبط به احزاب سیاسی را اضافه کرد مثل : «سازمان دموکراتیک زنان حزب توده»، «نهضت زنان پیشرو جامعه ایرانی سوسیالیست» و «کمیته زنان حزب ملت». نوید آزادی زنان، تحصیلات، حذف چند همسری و حجاب، باعث پشتیبانی پرشوری از سوی مردان روشنفکری چون محمد حجازی، صادق هدایت، علی دشتی، محمود به آذین، احمد صادق، و بزرگ علوی از جنبش زنان شد..17
بر اساس اظهارات ساناساریان ، مهمترین وجه سازمان های زنان در این دوره علاوه بر استقلال آنها از دولت، ارتباط نزدیک و جدانشدنی آنها با احزاب سیاسی مختلف بود..18 لیگ زنان که وابسته به حزب کمونیست توده بود، سازمان یافته ترین ارگان زنان حزبی بود و شعبه هایی در شهرهای عمده داشت. زنان دوباره در تلاش های ملی علیه نیروهای خارجی فعال شدند و حتی در رویدادهای سیاسی سال 1945 در آذربایجان نقش ایفا کردند. شرکت کردن زنان جوان در جنبش های دانشجویی دانشگاه ها، یک پیشرفت جدید در این دوره بود: بسیاری از زنان به سازمان های دانشجویی پیوستند و در تظاهرات متعدد مرتبط با رویدادهای سیاسی شرکت کردند.
در سال 1951 (1330 شمسی)، دو فعال برجسته زنان به نام های مهرانگیز دولتشاهی و صفیه فیروز با محمدرضا شاه ملاقات کردند و از او خواستار حق رای شدند. در سال 1952 (1331 شمسی)، مجددا سازمان های زنان دادخواست های متعددی جهت تقاضا برای حقوق برابر سیاسی و اقتصادی و به طور خاص اعطای حق رای، به نخست وزیر محمد مصدق، مجلس و سازمان ملل ارسال کردند. در همه حالت ها، به جهت ترس از علمای دینی، پاسخ به این تقاضاها سکوت بود.
بعد از برکناری دولت مصدق در 1953 (28 مرداد 1332 شمسی)، شاه جوان به طور جدی اعلام قدرت کرد. او تمامی احزاب سیاسی مستقل و مخالف را از بین برد. از آنجا که اکثر سازمان های زنان در دهه 1940 (1318 – 1328 شمسی) به گروههای سیاسی مختلف مرتبط می شد، فعالیتهای علنی این سازمانها نیز متوقف شد. اما سازمانهای زنانی که توسط دولت کنترل میشد به حیات خود ادامه دادند و در جهت فعالیت های زنان را در سه دهه بعدی تاثیر گذار بودند.
در این دوره ، حکومت سازمان های زنان را متمرکز و مدیریت آنها را یکپارچه کرد. تقاضاهای سیاسی کنار گذاشته شد. ساناساریان این دوره را دوره «تعاون و مشروعیت» جنبش زنان می خواند:
از این پس، جنبش حقوق زنان وارد یک حوزه نهادگرایانه و قانونی شد که در آن تقاضاها بر اساس خواسته مسئولان مطرح می شد، و تغییرات مورد تقاضا مطابق با موارد دریافتی می بود. به بیانی دیگر، سازمانهای زنان تقاضاهای دست نیافتنی و غیر قابل وصول نمی کردند و فعالیت های آنها با موضع حکومت سازگار بود..19
در سال 1959 (1337 شمسی)، تعداد چهارده سازمان زنان زیر چتر فدراسیون سازمان های زنان قرار گرفتند، فدراسیونی که بعدها تبدیل به یک سازمان مرکزی جدید به نام شورای عالی جمعیت زنان ایران شد . در سال 1966، سازمان جدیدی به نام سازمان زنان ایران، جایگزین این سازمان شد، سازمانی که تا انتهای حکومت پهلوی تا سال 1978 (1357 شمسی) دوام یافت. این سازمان تحت مدیریت خود، شعبی در شهرهای بزرگ با تعدادی دفاتر کوچک بهداشتی و خیریه داشت. در سه دهه 1950 (1328 - 1338 شمسی)، 1960 (1338 – 1348)، و 1970 (1348-1357) تمامی فعالیت های زنان از کانال این سازمان های تحت کنترل حکومت انجام می شد. این سازمان ها بخشی از بوروکراسی دولتی و به طور کلی مشغول به فعالیت های خیریه، بهداشتی و آموزشی بودند. تنها تقاضای سیاسی انجام شده این سازمان ها جهت گرفتن حق رای (انتخاب کردن و انتخاب شدن) بود، حقی که دولت در سال 1962 با وجود مخالفت علما به زنان اهدا کرد. فعالیت های سیاسی مستقل زنان مانند مردان ممنوع بود و متخلفان آزار، مجازات، حبس و حتی اعدام می شدند.
از سال 1966 تا 1977 (1344 تا 1355 شمسی)، سازمانها و انجمن های زنان همانگونه که به طور رسمی شناخته شده و آزادانه وجود داشتند، تبدیل به تشکل هایی غیر سیاسی، خیریه، آموزشی و حرفه ای تحت نظارت حکومت شدند..20 و حکومت به صورت منشا اصلی تغییرات در وضع زنان باقی ماند. این سیاست با این نظر پشتیبانی می شد که “…حقوق زنان در یک جامعه اسلامی قابل مطالبه نخواهد بود مگر با پشتیبانی یک حکومت مدرن گرا و ارگان های سیاسی آن که توسط مردان اداره می شود. این قانون به عنوان خواسته حکومت در حفاظت از حقوق زنان در ایران ، ضروری بود.” .21 از این سو، امکان تحصیلات و کار کردن در خارج از منزل برای زنان حتی با فقدان تلاش های جدی برای ایجاد شغل برای آنها، آسان تر شد. در سال 1967 (1345 شمسی)، شاه برنامه انقلاب سفید خود را گسترش و مجوز خدمت در عرصه های آموزشی و بهداشتی به زنان فارغ التحصیل داد. قانونی برای حمایت از خانواده تصویب شد که شرایط سختی برای چند همسری می گذاشت، سن ازدواج دختران به 18 سال افزایش یافت، طلاق را در حیطه کنترل دادگاه های خانواده قرار داد و موانع بیشتری بر سر راه اختیارات مردان در زمینه طلاق به وجود آورد..22 موقعیت های مشاغل اجرایی برای زنان در عرصه های عمومی افزایش یافت و تعدادی از زنان به قضاوت منصوب شدند،؛ در حالی که این انتصابات مخالف احکام شرعی مذهب رسمی بود. در همین دو زن به وزارت رسیدند. در سال 1975 (1353 شمسی)، قوانین خانواده به طور گسترده تری تغییر یافت به نحوی که حق سرپرستی کودکان به زنان داده شد، جرایم مرتبط به سقط جنین کاهش یافت، به طوری که زنان در صورت تقاضا، و تصویب آن تقاضا از سوی اطبا و دادگستری، اجازه سقط جنین مجانی داشتند. در همان سال، امور زنان دارای یک وزیر مشاور شد.
این انتصابات مهم ولی ناچیز بودند. در 20 سال آخر حکومت پهلوی، تعداد زنان در مناسب مدیریتی هرگز بیش از 2.8 درصد مدیران نشد. (همین میزان در دو دهه اخیر انقلاب اسلامی صادق است).23 تمام این توسعه ها در فضایی آغشته به تناقضات انجام می شد. زنان به موقعیت های مدیریتی در محیط های مرد محوری منصوب می شدند که دارای ساختار و فرهنگ قوی مردسالارانه بودند. بروکراسی شاهنشاهی یک سازمان مردانه بود که نسبت به تصمیم گیری های مستقل زنان مقاومت نشان میداد. به همین صورت، مخالفت با تصمیم های مردان به ویژه در جنبه های سیاسی، غیر قابل قبول بود. این فرصت ها و آزادیهای اجتماعی همراه با محدودیتها و تبعیت سیاسی زنان از مردان بود. در حالیکه انتهای دوره پهلوی (1978 برابر 1357 شمسی)، 333 زن در شوراهای محلی و 24 زن در مجلسین بودند ،.24 تعداد 323 زندانی سیاسی زن در حال سپری کردن زمان حبس خود در زندان های ایران بودند. در 7 سال آخر حکومت پهلوی ، 42 چریک زن جان خود را در اثر درگیری های خیابانی با نیروهای نظامی و انتظامی از دست دادند..25
سالهای نخست انقلاب
طی سالهای 1977 تا 78، زمانیکه جنبش علیه شاه شکل می گرفت، زنان دوباره تبدیل به نیروی اصلی خواستار تغییرات شدند. کنشگران مذهبی پیرو آیت الله خمینی برای بهره برداری از این نیروی قدرتمند علیه شاه، از زنان مذهبی استفاده کردند.26 و علمای دینی توانستند با طرح موضوعات اخلاقی مربوط به شخصیتهای برجسته تاریخی و مذهبی تشیع چون فاطمه زهرا و زینب کبری که سمبل مقاومت در برابر حکومتهای ناعادلانه زمان خود بودند، زنان خانه دار را نیز به حضور در تظاهرات علیه شاه تشویق کنند .27 برخی از زنان جوانتر بی حجاب سکولار نیز در حرکتی نمادین و در همبستگی با نهضت مذهبی چادر به سر کرده و به تظاهرات ضد دیکتاتوری شاه پیوستند .28. به این ترتیب زنان از همه طبقات و ایدئولوژی های مختلف در تظاهرات ضد حکومتی شرکت کردند .29. زنان جوان معمولا درگیر با نیروی پلیس و ارتش می شدند و زنان مسن تر آنها را در گریز از پلیس یاری می کردند 30. گروه دوم به طور عمده از اعضای نیروهای زیرزمینی سیاسی از جمله سازمان چریک های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق بودند که هر دو در اوایل دهه 1970 به منظور مبارزه مسلحانه با رژیم شاه شکل گرفته بودند. در طی سال های 1978 و 79، سازمان زنان ایران منحل شد، سازمان های جدیدی تاسیس و برخی از سازمانهای قدیمی دوباره شروع به فعالیت کردند. این سازمانها شامل اتحاد ملی زنان، کمیته اتحاد زنان، سازمان زنان ایرانی جمعیت زنان ایران، زنان عضو جبهه مشارکت ملی، انجمن زنان حقوقدان، جامعه انقلاب اسلامی زنان و جنبش زنان مسلمان بودند. دو سازمان اخیر به علاوه تعدادی از انجمن های کوچک ولی تاثیرگذار مرتبط با حزب جمهوری اسلامی و دیگر انجمن های خیریه اسلامی، نماینده زنان مسلمان وفادار به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تازه تاسیس بودند.
بعد از آنکه علمای دینی موفق به در دست گرفتن رهبری انقلاب شدند، شروع به زمینه سازی برای تاسیس جمهوری اسلامی کردند. اولین حرکت آنها در این جهت مشروط کردن حضور زنان در جامعه به حفظ رعایت شئونات اخلاقی و مذهبی مورد تایید علما بود. بعد از تشکیل دولت موقت مهدی بازرگان، آیت الله خمینی دستور ابطال قانون حمایت خانواده را صادر، اجرای قانون شرع را تنفیذ و حکمی برای رعایت پوشش «مناسب» زنان صادر کرد. گروهی با عنوان «خواهران زینب» مامور اصلاح ظاهر زنان در فضاهای عمومی و برخی محافل خصوصی شد. مرزهای متعددی برای جداسازی زنان و مردان در جامعه ایجاد شد: کلاس های دانشگاهی که قبل از انقلاب مختلط بود مورد تفکیک جنسیتی قرار گرفت. دانشجویان دختر از تحصیل در 69 رشته محروم شدند، از جمله برخی از رشته های مهندسی و کشاورزی و نیز حقوق. زنان از بعضی از مشاغل مانند قضاوت و عضویت در گروه های موسیقی و آواز منع شدند. زنان همچنین از تماشای حضوری مسابقات ورزشی منع شدند و به طور کلی اجازه تماشای مردان را در زمین های ورزش نداشتند 31. روز جهانی زن با روز تولد فاطمه زهرا (دختر حضرت محمد) جایگزین شد. قوانین شرعی که حق طلاق را حتی بدون نیاز به دلیل به مردان میداد احیاء شد. حق سرپرستی فرزندان نیز بر اساس قوانین شرع به نفع مردان تغییر یافت: بر اساس قانون شرع، بعد از طلاق، زنان حق نگهداری فرزند پسر را تا دو سالگی و فرزند دختر را تا هفت سالگی دارند، و از آن به بعد، حق مطلق حضانت متعلق به پدر است. حق شهادت زنان در دادگاه به اندازه نصف مردان شد. حق دیه برای زنان مقتول به اندازه نصف مردان شد. اگر خانواده یک زن مقتول تقاضای قصاص کند، اقوام او مجبور به پرداخت نصف مبلغ کامل دیه به خانواده قاتل می شوند.
درک عواقب تغییر قوانین و فهم منظور آیت الله خمینی از «پوشش مناسب» یا «حجاب اجباری» از سوی زنان باعث تظاهراتی گسترده شد. هزاران زن به خیابانها ریختند و علیه حجاب اجباری و لغو قانون حمایت از خانواده تظاهرات کردند. اعتراضات آنها غالباً توسط چماقداران و لباس شخصی های حامی انقلاب که به حزب اللهی معروف بودند پاسخ داده میشد. کمتر از سه هفته بعد از پیروزی انقلاب، در 8 مارس 1979، روز جهانی زن، زنان اعتراض دیگری علیه محدودیت های تازه اعمال شده برپا کردند. مجدداً اوباش به تظاهرات اعتراضی آنها حمله كردند و مقامات رسمی نظام جدید شركت كنندگان را ابزار امپریالیسم غربی و نمادی از انحطاط غرب خواند. در طول یک سال و نیم پس از انقلاب، سازمان های زنان برای دستمزد برابر، حق انتخاب پوشش، احیای قانون حمایت از خانواده و حق کار در همه حرفه ها تلاش کردند. رژیم جدید با تمام این خواسته ها مخالفت کرد و راهبردی برای شکستن جنبش زنان و خنثی کردن مبارزات آنها تدوین کرد. پس از آن، رژیم به سرعت به سرکوب جنبش زنان، از بین بردن همه سازمان های زنان، مجبور کردن زنان به سر کردن چادر، تفکیک زنان در اماکن عمومی از جمله دانشگاه ها، مدارس و دستگاه های دولتی شد و حضور زنان در فضاهای عمومی را با اخراج و بازنشستگی کاهش داد. (نزدیک به 24000 زن شغل خود را از دست دادند.)32 در حالی که زنان سکولار مخالف حجاب یا جمهوری اسلامی از کارشان اخراج میشدند، مشارکت فعال زنان مذهبی در مشاغل حمایتی و “زنانه” تشویق می شد.33 قوانین مذهبی و سیاست های حکومت منجر به بازنشستگی بخشهای بزرگی از زنان مستقل سکولار از نیروی کار، دستگیری زنانی که آشکارا رژیم را به چالش می کشیدند، و مهاجرت به خارج از کشور تعداد زیادی از زنان شد که نمی توانستند با سیاستهای جدید سازگار شوند. سن ازدواج دختران به 13 سال کاهش یافت و به عنوان حمایت از اشتغال مردان، زنان از مشاغل عمومی بازنشسته شدند.34
مشارکت زنان در انقلاب ضد دیکتاتوری، سومین حضور گسترده ایشان در تاریخ جنبش زنان برای تغییر روند سیاسی کشور بود، که این بار منجر به تفرقه بین زنان و نتایج مختلفی برای زنان با ایدئولوژی، طبقه اجتماعی و پیشینه های مختلف مذهبی شد.
دلایل جامعه شناختی برای ناکامی جنبش زنان در انقلاب
مشارکت زنان در انقلاب ایران در سال 1978 و 1979 از نظر تاریخی بی نظیر بود، هم از نظر عمق مشارکت و هم از نظر میزان تعهداتشان. با این حال، دستاوردهای آنها مطابق انتظاراتی نبود که چنین مشارکتی را ممکن نمود. دلایل این فاصله بین انتظارات و دستاوردهای زنان در انقلاب را می توان در ماهیت انقلاب و ویژگی های جامعه شناختی جنبش های زنان در دوران قبل از انقلاب یافت.
اگرچه انقلاب ایران یک انقلاب مردمی و مبتنی بر آرمانها و مشارکت طبقات مختلف اجتماعی برای سرنگونی یک دیکتاتوری بود، اما این رهبری روحانی بود که توانست حتی محافظه کارترین و سنتی ترین بخش های جامعه را علیه شاه با موفقیت بسیج کند. در قرن گذشته و نیمی از جنبشهای اجتماعی در تاریخ ایران، هیچ حزب سیاسی سکولار تاکنون نتوانسته است زنان سنتی را به گستردگی آنچه رهبران مذهبی توانستند، بسیج کند. رهبران مذهبی بزرگترین تظاهرات علیه شاه را بسیج کردند - تظاهراتی که نه تنها فعالان زن سکولار، که همواره در صف مخالفت با شاه بودند، بلکه تعداد زیادی از زنان مذهبی را که غالباً از شرکت در عرصه عمومی اجتناب می کردند، بسیج کرد. آیت الله خمینی توانست با موفقیت اقشار مختلف جامعه ایران را علیه شاه متحد کند.
با این حال، این بخش های متنوع فرهنگی، ایدئولوژیکی، طبقاتی، قومی و مذهبی که در انقلاب شرکت کردند، هر یک دیدگاه متفاوتی از ایران پس از انقلاب داشتند. زنان اسلامی برای ایجاد دولت اسلامی براساس شرع در انقلاب شرکت کردند. زنان سکولار در مخالفت با دیکتاتوری شاه در انقلاب شرکت کردند. زنان مرتبط با سازمانهای مارکسیستی به پایان رژیم شاه به عنوان یک دست نشانده از قدرت های امپریالیستی غربی و ایجاد دولت سوسیالیستی امیدوار بودند. اکثریت زنان، که هیچ ایدئولوژی و گرایش سیاسی نداشتند، به این امید که کشورشان عاری از دیکتاتوری، سلطه بیگانگان و نگرشهای فرهنگی بیگانه از طرف رژیم پهلوی باشد، به جنبش علیه آن رژیم پیوستند.35 با توجه به این تنوع انتظارات و جهت گیریها و نیز قدرت رهبری و سازماندهی مذهبی، بدیهی است که قوی ترین حزب در ائتلاف، رهبری و تحمیل برنامه های خود برای انقلاب را به عهده می گیرد. این دقیقاً همان کاری است که آیت الله خمینی، علی رغم وعده های قبلی خود مبنی بر تلاش برای ایجاد یک ایران دموکراتیک در آینده، انجام داد.36
مهمترین جدایی حاصل از اختلافات انقلاب، جدایی زنان سکولار و مذهبی بود. زنان سکولار اکثراً از طبقه متوسط و بالا، بازندگان اصلی این انقلاب بودند. سیاست های مذهبی حکومت جدید دسترسی آنها را به حوزه های عمومی محدود کرد، آنها را وادار به رعایت قوانین پوشش اسلامی، محدود کردن فعالیت های شغلی و آموزشی نمود؛ و در صورت ابراز مخالفت آنها با ایدئولوژی حاکم، مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند. همین امر را می شد در مورد اقلیت های مذهبی که سنت های فرهنگی و اعتقادات مذهبی آنها با قوانین تحمیل شده پوشش اسلامی، تعامل اجتماعی و در تضاد بود، مشاهده کرد. در حالی که جمهوری اسلامی بیشتر دستاوردهای زنان در دورۀ پهلوی را لغو می کرد، زنان مذهبی، سنتی و عمدتا فقیر، از فرصت های جدید ارائه شده توسط جمهوری اسلامی در جهت توانمند سازی خود و حضور گسترده تر در فضای عمومی استفاده میکردند. زنان و دختران سنتی، که در گذشته توسط والدین، همسران و یا مقامات مذهبی غالباً از حضور در عرصه عمومی منع شده بودند، اکنون فضای غالب اسلامی در جامعه را کمتر تهدید آمیز می دیدند؛ و همسران یا والدین این زنان و دختران بهانه های کمتری برای سختگیری نسبت به حضور دختران یا همسرانشان برای حضور در عرصه های عمومی داشتند.
عدم موفقیت جنبش زنان در به دست آوردن آنچه برای آن مبارزه کرده بود نیز به دلیل شاخصههای جامعه شناختی بود. با وجود استدلال بعدی من در این مقاله، مدل های کلاسیک جامعه شناختی جنبش اجتماعی، نظریه های توضیحی خوبی برای تبیین تحولات جنبش زنان در دهه 1990(1367 – 1377 شمسی) و بعد از آن نیست، من این تئوری ها را برای توضیح شکست جنبش تا سال 1980 (1358 شمسی) مفید می دانم. در مرحله قبل از انقلاب، جنبش زنان ایران هیچگاه ویژگیهای جامعه شناختی لازم برای یک جنبش موفقیت آمیز اجتماعی را نداشت - ویژگی هایی مانند تعریف اهداف، فعالیت های منظم برنامه ریزی شده، ساختارها و شبکه های سازمانی کافی، کادر پایدار و سازمان یافته فعالان، اعضای آگاه، و رهبری منسجم. مجموعه ای از این ویژگی هاست که راه تغییرات اجتماعی را هموار می کند. 37 فضای کلی و تاریخی تحولات اجتماعی در آن زمان، نه فقط در ایران بلکه همه جا، مطابق با مدلهای کلاسیک بود. یعنی جنبش زنانی که در اوایل قرن بیستم در ایران پدید آمده و طی هفت دهه مراحل مختلفی را طی کرده بود، در بهترین صورت می توانست نهضتی شهری، نخبه گرا و غالباً ایدئولوژیک، و از نظر ساختاری وابسته به احزاب سیاسی تحت رهبری مردان باشد.
جنبش زنان ایران توسط زنان تحصیل کرده شهری آغاز شد و همچنان در مراکز شهری ادامه یافت. هرچه جنبش به مرکز نزدیکتر بود، فعالیتهای عقیدتی و فکری آن بیشتر می شد. هر چه دورتر و به مناطق حاشیه ای می رفت، فعالیت های خیرخواهانه و سلامت محور آن بیشتر می شد. اکثر فعالان زن، زنان شهری با منشأ طبقه بالا یا متوسط بودند. اکثریت این زنان از خانواده هایی بودند که در آن مردان در امور اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مشارکت فعال داشتند. سبک زندگی شهری و فرهنگی این زنان آنان را به شدت از زنان طبقات سنتی متمایز می کرد، بنابراین ایجاد یک توده مردمی قابل توجه در حمایت از جنبش را دشوارتر می نمود. استراتژی های اتخاذ شده توسط جنبش نیز با تعصبات شهری همراه بود. فعالان زن غالباً جزوه ها و مجله هایی که منتشر می کردند در دسترس تعداد زیادی از زنان بی سواد در مناطق روستایی قرار نمی گرفت. بیشتر تشکل های زنان به قدری ضعیف بودند که به سختی می توانستند منابع لازم برای وجود و حضور خود را فراهم نمایند. برخی از این «جنبش» ها فقط بر روی کاغذ حضور داشتند، تعداد معدودی توانستند شبکه ارتباطی گسترده ای ایجاد کنند که چند شهرستان یا شهر را پوشش می داد، و با توجه به وابستگی آن به احزاب سیاسی و دولت، فاقد استقلال و انرژی مستقلی بود تا بتواند به عنوان یک گروه فشار عمل کند. این جنبش، با اینکه انتشار نشریه و آگاهی بخشی وسیله مناسبی برای گسترش افکار بود، با توجه به بی سوادی گسترده و کمبود منابع ارتباطی کافی نتوانست به اکثر زنان در خانوارهای سنتی دسترسی بیابد. اگرچه برخی از ارزشهای خاص و انتظارات به قاعده توسط برخی از انجمنهای بهتر سازمان یافته بوجود آمدند، اما یک نیروی یکپارچه که قادر به مقابله با ایدئولوژی غالب مذهبی باشد بوجود نیامد. موضوعات مهم برای فعالان جنبش غالباً با موارد طرح شده از طرف دولت، یا مورد نظر زنان طبقات پایین مورد حمایت دولت، متفاوت بود. به طور کلی، زنان طبقه متوسط و بالا، احکام شرعی را مانع بهبود وضعیت زنان میدانستند. زنان طبقه متوسط عمدتا فرصت های تحصیلی و حق شرکت در فعالیت های اجتماعی را می خواستند، در حالی که برای زنان طبقه پایین، نیازهای بهداشتی، درمانی و رفاهی “مسائل واقعی زنان” محسوب می شد.
نمی توان نقش حکومت و نهادهای مذهبی را در تضعیف جنبش مستقل زنان در ایران دست کم گرفت. حکومت و مذهب از نظر تاریخی به عنوان دو منبع “مشروعیت ارزش” در ایران باقی مانده اند و هر كدام در تلاش هستند تا انحصار جریان قانونی را برای خود حفظ كنند. حکومت با ظهور جنبش مستقل زنان از دو طریق مقابله می کرد: از یک سو با سرکوب فعالیت های مستقل قادر بود تا انحصار قدرت خود را به نمایش بگذارد، زیرا مطالبات مستقل زنان، هم یک چالش سیاسی برای دولت تلقی می شد و هم مسئله ای تحریک آمیز ناشی از مخالفت با مذهب بود. از طرف دیگر، حکومت خود را “قهرمان” حقوق زنان می دانست و منبع اصلی تحولات اجتماعی در وضعیت زنان در کشور بود.38 اما با وجود اینکه حکومت تغییرات مطلوب خودش را در زندگی زنان مهندسی میکرد، و قدرت حکومت را بر زنان افزایش می داد، نمی توانست تغییرات خارج از کنترل خود را تحمل کند.
این موضوع شیوۀ فعالیت اکثر “فمینیست ها” و نیروهای مخالف حمایت از حقوق زنان در دوران پهلوی را پیچیده می کرد. اگر این حامیان حقوق زنان با تغییرات پیشنهادی حکومت مخالفت می کردند، به همراهی با بخش مرتجع مذهبی متهم می شدند. و اگر با سیاست های دولت موافقت می کردند، خود را در کنار یک حکومت سرکوبگر قرار می دادند. این واقعیت سیاسی موجود هم از سوی دولت و هم از سوی روحانیان برای بی اعتبار کردن مخالفان آنها مورد استفاده قرار می گرفت. به هر حال نیروهای مخالف دولت که خواهان تغییر وضع زنان هستند چه در حکومت پهلوی و چه در حکومت اسلامی ناچار از اعتماد به این مقامات بوده و هستند.
یکی دیگر از مشکلات اساسی حامیان جنبش زنان ایرانی در رویارویی با فرهنگ و ساختار مردسالار، عدم توانایی آنان در انتقاد آشکار از ارزشهای دینی حامی مردسالاری است. قدرت احساسات مذهبی در کشور، به ویژه در بین اقشار روستایی و سنتی جامعه، به همراه تعداد زیادی از روشنفکران مسلمان که معتقدند اسلام “اصیل” پشتیبان حقوق زنان است، معضل مباحث فرهنگی در مورد موضوعات مهم ملی را پیچیده تر کرده است. غالباً سازمان های مختلف و اصلاح طلبان فمینیستی، به خاطر تغییر در وضعیت زنان، احکام شرعی خود را طوری صادر می کنند که حاوی تعبیری جدید از موقعیت مطلوب باشد. این استراتژی شانس تقاضاهای جنبش را برای پذیرش عمومی و مشروعیت اجتماعی خواسته هایش بهبود بخشیده است. با این حال، این استراتژی همچنین کارایی خود را در دستیابی به هدف بلند مدت در برابری جنسی کاهش می دهد؛ زیرا با پذیرش چارچوب عمومی جامعه، خود را در چارچوب نهادینه شده فرهنگ غالب مردسالار قرار داده، و بدین ترتیب در تلاش برای معرفی خود به عنوان یک جایگزین مناسب ناتوان می شود.
سرانجام، فلج کننده ترین ویژگی جنبش زنان در ایران تا انقلاب، وابستگی آن به جنبش های بزرگتر در جامعه بود. حتی سازمانهای اولیه زنان در دوره 1890 - 1930 (1268 - 1308 شمسی)، که استقلال خود را از احزاب سیاسی و دولت حفظ می کردند، به شرایط کلی ایجاد شده توسط مبارزه ملی علیه سلطه بیگانگان یا استبداد بومی بستگی داشتند. آن جنبش هرگز به دریافت کمکهای ساختاری لازم برای تحقق کامل خواستهای بالقوه خود نرسید. وابستگی به دولت یا جنبشهای عمومی سیاسی مانع از این بود که جنبش زنان هویت منحصر به فرد خود را توسعه دهد، خصوصاً در دهه 1940 و سالهای 81- 1978( 1356 -1359 شمسی) 39 در هر دو دوره، که با افزایش تعداد و فعالیت های سازمان های زنان همراه بود، فعالیت های زنان به لحاظ سازمانی بیش از حد وابسته به احزاب مختلف سیاسی تحت سلطه سیاستمداران مرد بود. این وابستگی اجازه نمی داد جنبش زنان به طور مستقل عمل کند. همانطور که طبری خاطرنشان می کند ، بسیاری از تشکل های زنان در اوایل انقلاب به عنوان جبهه هایی برای جذب اعضای زن در سازمان های مادر عمل می کردند. 40 فقط در ایران پس از انقلاب است که ما شاهد تولد دوباره جنبش با هویت جدید و درجه بالاتری از استقلال هستیم. 41
ظهور فمینیسم اسلامی و تولد دوباره جنبش زنان
در دهه اول انقلاب، حکومت همچنان مشغول احیای قوانین شرع و لغو دستاوردهای زنان قبل از انقلاب بود. زنان در حالت دفاعی و حکومت در حالت تهاجمی قرار داشتند. در دهه دوم، زنان ایرانی به حالت تهاجمی رفتند و فشارهای چشمگیری را برای عقب نشینی به حکومت وارد کردند. در طول دهه اول انقلاب، دولت از جنگ با عراق (1980-1988 / 1358-1366 شمسی) به عنوان توجیهی برای سرکوب مخالفان و از بین بردن آنها استفاده کرد. فعالیت همه سازمان های مخالف و سکولار، از جمله زنان، ممنوع شد. بسیاری از فعالان مخالف دولت، چه زن و مرد، دستگیر، زندانی و اعدام شدند. کسانی که توان ترک کشور را داشتند به خارج از کشور مهاجرت کردند. کسانی که نمی توانستند و یا نمی خواستند کشور را ترک کنند، تصمیم گرفتند که یا ساکت شوند یا به اختفا بروند. شماری از فعالان زن سکولار کلاسهای زیرزمینی و جلسات آگاهی بخشی را در محیطی بسیار خصمانه ضد سکولار، ضد آزادی، ضد مارکسیستی و تعصب مذهبی آغاز کردند.42 اکثر فعالان به این نتیجه رسیدند که فعالیت سازمان یافته بسیار خطرناک است، و مستلزم رعایت احتیاط شدید و حفاظت کافی از تشکیلات برای حفظ و استفاده از آن است. رویکرد واقع گرایانه و عملی تر، دنباله روی بیشتر از تحولات جهانی در سراسر جهان، به ویژه جنبش محیط زیست بود. با این روش می شد مخالفت و اعتراض مردم را در برابر قوانین پایمال کننده حقوق زنان را برانگیخت. این اشکال مقاومت شامل راهبردهای بدون درگیری برای تضعیف قدرت حکومت، و کم اثر کردن مقررات حجاب دولتی و الزامات ظاهری عمومی بود.
با پایان جنگ ایران و عراق و درگذشت آیت الله خمینی در سال 1989 (1367 شمسی)، تشکلهای جدیدی پدید آمد و این گروه ها برای تغییر سیاست های اجتماعی و حقوقی مؤثر بر وضع زنان، حکومت را تحت فشار قرار دادند. این تلاش ها پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1997(1375 شمسی) و انتخاب محمد خاتمی با حمایت گسترده زنان و جوانان بیشتر شد. بسیاری از زنان مسلمان که در فعالیت های جنگی شرکت کرده بودند و از نزدیک با حکومت همکاری داشتند، به این واقعیت پی بردند که وعده های روحانیون حاکم برای برابری در ابتدای انقلاب به واقعیت نه پیوسته بود. گروهی از فعالان زن لیبرال مسلمان به این نتیجه رسیدند که سیاست های جمهوری اسلامی با حمایت “مردسالاری در پوشش اسلامی” ارائه می شود.43 آنها به همراه زنان سكولار، مشكلات مربوط به آیات برابری قرآن و حدیث را طرح كردند و مورد بحث قرار دادند و انحصار تفسیر این متون توسط فقهای مرد را زیر سوال بردند44. این نوع استدلالات توسط فمینیست های اسلامی در سایر ممالک اسلامی نیز مطرح شده است.45 این زنان با کار در عرصه های مختلف و با انواع تاکتیک های متنوع، هوشمندانه از تعارض بین جناح های مختلف سیاسی در درون روحانیت استفاده می کردند و با قرار دادن مجموعه ای از تفاسیر دینی متون در مقابل تفاسیر متفاوت، یک جناح از علمای دینی را در مقابل جناح دیگر، و روشنفکران را در برابر روحانیون قرار دادند. آنها تفکیک جنسیتی غالب، تقسیم نابرابر کار، خشونت گسترده در خانواده و تعصبات سازمان یافته و استثمارگرانه در خانواده ایرانی را زیر سوال بردند. ظهور درخواست این زنان که متعلق به طیفهای مختلف اجتماعی و سیاسی بودند، به ویژه در رسانه ها و در مسائل سیاسی، با تمرکز بر تنش ها، درگیری ها و نابرابری های نهفته در روابط جاری در جامعه اسلامی بود. برای یافتن فرصتهای موجود در یک حکومت زن ستیز، زنان بر حقوق اساسی خود، و تضمین امنیتشان در برابر نیروهای خودسر و فناتیک تکیه می کردند که دو دهه هویت و موقعیت آنان را مورد حمله قرار داده بودند.
فعالیت های زنان در بخش های مختلف جامعه در جمهوری اسلامی افزایش یافته است؛ در حالی که تعریف همه جانبه ای از این جنبش در معنای کلاسیک آن وجود ندارد. آنچه در ایران اتفاق افتاده است می تواند به عنوان یک تغییر خزنده توصیف شود، دقیقاً مشابه آنچه برای زنانِ خواهانِ تصویب اصلاحیه حقوق برابر (ERA) در ایالات متحده روی داد. ERA شکست خورد، اما نفوذ زنان در بازار کار، عرصه های آموزشی، صنعت سرگرمی و سیاست باعث شده است که دامنه نفوذ آنها بسیار بیشتر از آن باشد که توسط تهیه کنندگان برنامه ERA انتظار می رفت. در ایران نیز علی رغم موانع نهادی که جمهوری اسلامی در حوزه های فرهنگی و تعامل اجتماعی ایجاد کرده، زنان بیشتر مرزهای تحمیل شده را درنوردیده اند و تلاش های هماهنگی را برای نفوذ به حرفه های مختلف در عرصه های عمومی، به ویژه در صنعت فیلم سازی، ادبیات و رسانه های جمعی انجام داده اند.46
اگرچه مشارکت زنان در نیروی کار نسبت به دهه گذشته پیشرفت چندانی نداشته است (12.1 درصد در طی سالهای 1987-1997) مشخصات شغلی زنان به طرز چشمگیری تغییر کرده است. اکنون زنان در بخشهای تجاری، صنعتی، آموزشی، کشاورزی، فرهنگی، سیاسی و سرگرمی اشتغال دارند. و اکنون بر روی فرصتهای برابر و دسترسی به سمتهای رهبری و اجرایی، چه در دولت و چه در صنعت تمرکز کرده اند. در سال 2001 (1379 شمسی)، 500،000 زن یا کسب و کار خود را داشتند و یا سرپرستی سایر کارکنان را برعهده داشتند.47 دستاوردهای زنان در آموزش و پرورش از مردان در بسیاری از موقعیت ها پیشی گرفته است. در دهه اول پس از انقلاب، ثبت نام در مدارس ابتدایی دختران 50 درصد افزایش یافت. امروز 60 درصد دختران 15-18 سال در دبیرستان ها تحصیل می کنند. در سال 1998 (1376 شمسی)، 51 درصد و در سال 1999(1377 شمسی)، 57 درصد دانشجویان ورودی به دانشگاه ها زن بودند (که قبل از انقلاب فقط 25 درصد بود).48 درصد سواد در بین زنان حدود 80 درصد است. در سال 1945 (1323 شمسی)، فقط 1.0 درصد از زنان و مردان شاغل دارای مدرک تحصیلات عالی بودند. در سال 2001 (1379 شمسی)، این رقم برای زنان 22 درصد و برای مردان به 7 درصد افزایش یافت. در حوزه سیاسی، زنان فضای بیشتری را برای خود فراهم کرده اند. در انتخابات شوراها در سال 1998 (1376 شمسی)، 297 زن به شوراهای شهر و 484 نفر در شوراهای روستایی انتخاب شدند. در عرصه اجتماعی، زنان با فعال شدن در صنعت سرگرمی، روزنامه نگاری و ادبیات، بیشترین دستاوردها را کسب کرده اند. 13 مجله زنانه در سطح ملی منتشر می شود (ندا، پیام زن، پیام هاجر، زن روز، فرزانه ، نامهی زن، نسا، شاهد بانوان، المهجوبه، الطاهره، حقوق زنان، جنس دوم ، و زنان) و تعداد بسیاری از مطبوعات کوچکتری که در شهرهای کوچک و مناطق محلی منتشر میشوند. چهار مجله دانشجویی وجود دارد که توسط دانشجویان دانشگاهها منتشر می شود (زنان دانشجو، مرغ سحر، سحر و راست آران). سه مجله فمینیستی هم در اینترنت منتشر میشوند. (زنان در ایران، زنان، بدجنس).
همه گروههای زنان اعم از اسلام گرا یا سکولار، ماهر یا غیر ماهر، تحصیل کرده یا بی سواد و پیر و جوان شروع به نشان دادن سطح آگاهی بالاتری از شرایط خود کرده و خواستار کنترل بیشتری بر روند زندگی روزمره خود، روابط خود با والدینشان، همسرانشان، فرزندانشان و سایر مردان غیر خویشاوند خود هستند. این آگاهی و کنشهای بعدی آن بهبود شرایط اجتماعی زنان، محکوم کردن خشونت علیه زنان، مقاومت در برابر سیاست های سرکوبگرانه حکومت و مخالفت با قوانین تبعیض آمیز تاثیرگذار بر زندگی زنان را هدف گرفته است.49
در حالی که استراتژی گروه های زنان در دوران قبل از انقلاب مبتنی بر مشارکت در یک جنبش عمومی اجتماعی علیه حکومت بود (شرکت در تظاهرات ضد دولتی در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 80)؛ راهبرد اتخاذ شده توسط فعالان زن در دوران پس از به قدرت رسیدن آیت الله خمینی، شامل هماهنگی، مذاکره و مقاومت است. این راهبردها تدریجی، افزایشی و نافذ هستند. حرکت فعالان زن در مسیرهای متفاوت بر دستاوردهای افزایشی، توانمندسازی گروه های محلی و ایجاد تغییرات کوچکتر اما پایدار متمرکز شده است. آنها به موضوعات ملموس و تأثیر گذار بر زندگی، مانند حق طلاق، حضانت کودک و وراثت توجه دارند.50 جنبش زنان که قبل از انقلاب مشهور به “پیشتازی” و “رنج” ناشی از وابستگی به جنبشهای چپ و ملی گرا بودند، بعد از انقلاب بُعد دیگری یافته اند و به عوامل مؤثر در زندگی و روابط خود تبدیل می شوند.51 زنان اکنون کمتر به جمع بندی ایدئولوژی ها، تئوری های متعالی و سازمان های گسترده باور دارند. درعوض بیشتر انرژی سیاسی خود را به بومی سازی ارزشهای جهانی اختصاص می دهند که موانع غیرمترقبه رشد آنها را برطرف می کند، هویت و عزت خود را در مقابل هجوم سیاست های محدود کننده جنسیتی حکومت حفظ می کنند که امکان ایستادگی بیشتری را برای آنها مهیا می کند.52 حرکت بعدی آنها اگرچه، به عنوان مثال، شکایات بی وقفه علیه قوانین شرعی حاکم بر حضانت کودکان را تغییر نداده، با این حال، حکومت را وادار كرده است كه فضای کافی برای زنان فراهم كند تا از تاثیرات منفی این قوانین بكاهد. در سال 1985، مجلس لایحه ای را تصویب کرد که در صورت تایید صلاحیت مادر توسط دادگاه، حق حضانت فرزند خردسال را به مادر می رسد. اخیراً ، نمایندگان زن در مجلس توانستند همكاران مرد خود را ترغیب كنند كه لایحه حقوق بازنشستگی برابر برای زنان و مردان را تصویب كنند.53 هم اکنون فعالان زن، چه در داخل و چه در خارج از کشور، در حال تلاش برای پیوستن جمهوری اسلامی به کنوانسیون سازمان ملل متحد برای حذف همه اشکال تبعیض علیه زنان هستند.
در فعالیت های کنونی زنان فردگرایی بیشتری نسبت به گذشته وجود دارد و این نگرشی است که توسط نیروهای جهانی سازی مدرنیته ایجاد شده. تلاش های حکومت برای تحمیل هویت جمع گرایانه به زنان ایرانی عقب نشسته است و باعث ایجاد تعادل بین افراط فردگرایی غربی و جمعی گرایی اسلامی شده است. زنان بیشتر و بیشتر در تلاشند تا هویت خود را از وابستگی های گروهی (یعنی مذهب، خانواده و قومیت) جدا کرده، و تعاریف هویت فردی خود را بر اساس دستاوردهای خودشان تنظیم کنند. جنبه بارزتر این نگرش، علاقه کمتر به ایدئولوژی های تمام گرا، قدرت سیاسی و انقلابی در بین فعالان زن است. رفتار زنان مسلمان لیبرال، حتی آنهایی که دارای اعتبار انقلابی هستند، در مورد تغییر در قوانین اسلامی درباره وضعیت زنان بسیار عملگراست. در حالی که برخی از آنها به این دلیل که اعتقاد دارند اسلام به آنها حقوق کاملی اعطا کرده، از استفاده از برچسب «فمینیستی» پرهیز می کنند و میگویند که برای احیای حقوق خدادادی خود به هیچ ایدئولوژی خارجی احتیاج ندارند، برخی دیگر این کار را به دلیل مصلحت سیاسی انجام می دهند.54
زنان سكولار نسبت به كنترل بر تعيين هويت و تملک بدن خود نگرانند. این دو موضوع در مرکز نبرد ايدئولوژيك زنان با جمهوري اسلامي قرار دارد كه زندگي آنها را تهديد مي كند. زنان سکولار در پاسخ به قوانین دولت مبنی بر پنهان کردن هویت جسمی و اجتماعی خود، راهکارهای خلاقانه ای یافته اند. یک زن ایرانی می گوید “رُژ لب در ایران فقط رژ لب نیست. این یک پیام سیاسی را منتقل می کند. این یک سلاح است."55 در بررسی طلاق در ایران، زینب میرحسین نشان می دهد که چگونه زنان قوانین، دادگاه و واقعیات زندگی خود را دستکاری می کنند تا از تاثیرات منفی قوانین دینی بر روی ایشان در هنگام طلاق بکاهند.56
موضوعات و علایق مربوط به جنبش جدید زنان ایرانی متنوع اند. آنها شامل آگاهی بیشتر از حقوق بشر، حقوق فردی، استقلال فردی در طول ازدواج، استقلال خانواده در شبکه خویشاوندی و نوعی آگاهی ملی از گسترش جهانی ارزشهای مدرن است. این جنبش را می توان به عنوان بهترین “کنش جمعی بدون بازیگر” توصیف کرد. 57 جنبش این توانایی را به دست آورده که تسلط تضادهای خود حکومت در قوانین تحمیل شده، موضوع محدودیت های تحمیل شده و غیرقابل اجتناب، و ماهیت محدودکننده قوانین حکومتی را از طریق رسانه های مختلف در دسترس زنان، اعلام نماید.
جنبش فعلی زنان، به عنوان یک جنبش اجتماعی جدید، فاقد ترکیبات لازم جنبشهای کلاسیک اجتماعی، مانند اهداف و جهت گیری های مشخص، رهبری قوی، و سازمان های لازم است. اما با وجود عدم هماهنگی بین اشکال مختلف جنبش زنان در بخش های مختلف جامعه، و قابلیتِ کم پیش بینی در آنها، اثرات تدریجی و تکاملی این فعالیت ها بر زنان و حکومت اسلامی غیرقابل انکار است. از طرف حکومت، هزینه های کنترل این فعالیت های اجتماعی افزایش یافته و نیاز به انرژی و سرمایه گذاری اجتماعی بالاتر در فرجه های زمانی کوتاهتر دارد. این جنبش با استفاده موثر از غیر مشروع سازی ایدئولوژی جنسیتی حکومت، کارآمدی سازوکارهای کنترل حکومتی را در استفاده از خشونت کاهش داده است. بسیاری از ابزارهای مشروعیت که در دهه 1980 (1358 - 1368 شمسی) توسط حکومت مورد استفاده قرار گرفت، ناكارآمد شده اند. از نظر زنان، خودآگاهی بالاتر و فعالیت منجر به تغییر نگرش مردم نسبت به زنان، به ویژه در حکومت و رسانه ها شده است. فعالیت زنان، با آگاهی رسانی بیشتر و دسترسی به آموزش و فن آوری مدرن توانسته است فشارهای عظیمی را بر حکومت اسلامی وارد کند و محدودیت ها و کنترل خود توسط دولت را کاهش دهد.
نبرد برای حقوق زنان، جایگزین وابستگی گذشته فعالیت زنان به سازماندهی مردانه شده است. این جایگزینی عمدتاً توسط خود زنان و با یک نگرش و عزم و اطمینان بسیار بالا برای مبارزه صورت گرفته است. علیرغم تلاش های روشنفکران دینی در ایران و فمینیست های اسلامی،58 فعالان زن اکنون برای مبارزه با سلطه مردان و ساختار مردسالاری به جای مردان بر خود زنان تکیه می کنند.59 تجارب گذشته احزاب سیاسی و موفقیت های قبلی مبارزات ملی علیه دیکتاتوری و امپریالیسم ثابت کرده است که برای دستیابی به رهایی زنان، تکیه کردن بر مردان، عمدتاً بی اثر است. تغییر رویه قبلی بسیار سخت و اغلب ناخواسته بوده است. زنان از طریق سازمان های غیردولتی و جامعه مدنی به سختی مبارزه می کنند تا مراحل لازم را برای صعود به اوج قدرت و خواسته های خود طی کنند. اکنون، زنان در حال تشکیل سازمان ها، انجمن ها و گروه های خود، مستقل و جدا از سازمان های سیاسی مردانه هستند. این سازمانها، گروه بندی ها و تلاشهای جمعی به زنان امکان می دهند تا از دیدگاه خاص خودشان، موضوعات جهانی و ملی را مورد بحث قرار دهند و نگرانی های خاص خودشان را مطرح کنند. کار در سازمان های تماما زنانه، اگرچه ممکن است سیاست های جدایی طلبانه جمهوری اسلامی را تقویت کند، اما یک استراتژی موثر در یک جامعه سنتی با حساسیت به تعامل زن و مرد محسوب می شود؛ زیرا: اولاً برقراری ارتباط و تعامل میان فعالان زن با زنان سنتی، که ارتباط چندانی با زنان سکولار ندارند، آسانتر میگردد. ثانیاً، سپری در برابر ظن دولت در برابر مشاركت زنان در فعالیتهای سازمان یافته در خارج از خانه فراهم می کند. ثالثاً، کمک می کند تا فعالان زن از حمایت و همکاری فعالان زن مذهبی که مایل به عبور از مرزهای تعامل دینی تعیین شده نیستند، برخوردار گردند.
در نهایت، لازم به ذکر است که جنبش فعلی گسترده، اما بدون هماهنگی است. این جنبش فراگیر است، زیرا فعالیت های زنان در سراسر کشور و تقریباً شامل تمام بخش های جامعه میشود: سکولار، مذهبی، مدرن و سنتی.60 برخی از زنان قدرت بالقوه صفآراییهای سنتی را برای دستیابی به اهداف مدرن کشف کرده اند.61 محافل مذهبی، گردهمایی در تعطیلات، گردهمایی های ورزشی و قهرمانی، کنسرت های موسیقی و تفریحات کوهنوردی، همه به عنوان مکانهایی برای تبادل ایدهها و دیدار با دیگر فعالان مورد استفاده قرار میگیرند.
در حوزه عمومی، زنان در شوراهای شهر، مجلس، وزارتخانه ها و رده های میانی در جهت کسب جایگاه های اجرایی در سازمان های اقتصادی فشار وارد میکنند. علاوه بر این، سیاسی شدن مواضع زنان در ایران، چه توسط حکومت اسلامی و چه توسط مخالفان آن، و هر اقدامی که برای زنان انجام شده یا علیه آنها صورت گرفته، به یک انرژی اجتماعی جدید برای تغییرات بیشتر تبدیل می شود. با توجه به طیف گسترده ای از فعالیت های زنان و مطالبات متمرکز بر حکومت، تعامل بین حکومت و زنان به یک منبع اصلی تغییر در کشور تبدیل شده است. اما، با وجود طیف گسترده ای از جنبشهای زنان، این جنبشها پراكنده و ناهماهنگ است. بخش های مختلف جنبش بدون هیچگونه هماهنگی مستقیمی راه را برای فعالیت سایر بخش ها هموار می کنند. به عنوان مثال، فعالیتهای فرهنگی و حقوقی زنان سکولار، مانند فعالیتهای شیرین عبادی، مهرانگیز کار، شهلا لاهیجی و سیمین بهبهانی(درگذشت 1393) خواستهای اساسی ایجاد کرد که به نوبه خود به کارهای سیاسی زنان مذهبی مشغول به کار در سیستم جهت بخشید. بسیاری از مباحثی که برای تغییر قانونگذاری توسط نمایندگان زن در نظر گرفته شده بود، در نشریات و گفتگوهای فمینیستهای سکولار و اسلامی مورد بحث قرار گرفته بودند. این فعالیت های نا هماهنگ دارای نرخ تکرار بالایی هستند و تأثیر یکدیگر را در طیف گسترده ای از صحنههای اجتماعی تشدید می کنند.
-
See Nateq, Homa, “Negaahi be Barkhi Neveshteh-haa va Mobaarezaate Zanaan dar Duraane Mashrootiyat,” Ketaabe Jom”eh, No. 30, 1979: 45–54. ↩︎
-
Bayat-Philipp, Mangol, “Women and Revolution in Iran, 1905–1911,” in Lois Beck and Nikki Keddie (eds.), Women in the Muslim World, (Cambridge, Mass.: Harvard University Press, 1978). ↩︎
-
Browne, Edward G., The Persian Revolution of 1905 –1909, (New York: Barnes and Noble Inc., 1910). ↩︎
-
Kasravi, Ahmad. Taarikh-e Mashroteh-ye Iran (The History of Iranian Constitutionalism), (Tehran: Amir Kabir, Vol. 1, 13th edition, 1356). ↩︎
-
Bayat-Philipp, Ibid.; Sanasarian, Eliz, The Women’s Rights Movement in Iran: Mutiny, Appeasement, and Repression from 1910 to Khomeini, (New York: Praeger, 1982), 19–24. ↩︎
-
For an excellent account of the rise of feminism in Iran, see Afary, Janet, The Iranian Constitutional Revolution, 1906 –1911; Grassroots Democracy, Social Democracy, and the Origin of Feminism, (New York: Columbia University Press, 1996). T M W • V 94 • O 2004 446 ↩︎
-
Sheikholeslami, Pari, Zanaan-e Rooznaameh-negar va Andishmand-e Iran (The Women Journalists and Thinkers of Iran), (Tehran: Muzgrafic, 1972), 143–52. ↩︎
-
Bayat-Philipp in Keddie, 1978. ↩︎
-
Quoted in Price, Massoume. “Women’s movement; A brief history 1850–2000,” The Iranian (www.Iranian.com). March 7, 2000. ↩︎
-
Yaukacheva, M., “The Feminist Movement in Persia,” Central Asian Review, Vol. 7, No. 1, 1959; Sheikholeslami, 1972; Browne, Edwards G., The Press and Poetry in Modern Persia, (Cambridge: The University Press, 1914). ↩︎
-
Bamdad, Badr al-Moluk, Zan-e Irani az Enqelaab-e Mashrootiyat taa Enqelaab-e Sefid (Iranian Women from the Constitutional Revolution to the White Revolution), (Tehran: Ibn Sinaa Publications, 1968), ii. ↩︎
-
Sanasarian, 1982: 36–38. ↩︎
-
Amin, Camron Michael, The making of the modern Iranian woman: gender, state policy, and popular culture, 1865–1946, (Gainesville, FL: University Press of Florida), 2002. ↩︎
-
Arasteh, Reza, “The Struggle for Equality in Iran,” Middle East Journal, Vol. 18, No. 2, Spring, 1964. ↩︎
-
See Mahdi, Ali Akbar, Women, Religion, and the State: Legal Developments in Twentieth Century Iran, Working Paper No. 38, Women in International Development, Michigan State University, 1983. ↩︎
-
Woodsmall, Frances, Women and the New East, (Washington, D.C.: Middle East Institute, 1960), 80–83. ↩︎
-
Yaukacheva, 1959. ↩︎
-
Sanasarian, 1982: 73. ↩︎
-
Sanasarian, 1982: 79. ↩︎
-
Sanasarian, 1982: 79–105. ↩︎
-
Afkhami, Mahnaz, “Women in Post-Revolutionary Iran: A Feminist Perspective,” in M. Afkhami and Erika Friedl (eds.), In the Eye of the Storm: Women in Post-Revolutionary Iran, (London: I.B. Tauris Publishers, 1994), 14. ↩︎
-
Paidar, Parvin, Women and the Political Process in Twentieth-Century Iran, (Cambridge and New York: Cambridge University Press, 1995), 118–147. ↩︎
-
Jahani, Maryam, “Jaayegaahe Zanaan dar Bakhshe Eqtesaadiye Keshvar,” (Women’s Status in the Economic Sector), Hoqooqe Zanan, Mehr and Aban, 1379. ↩︎
-
Price, 2000. ↩︎
-
Hajabi Tabrizi, Vida. “Tajrobe-haaye Zendaan-e Zanaan-e Siyaasi,” (The Prison Experiences of Political Women), Jense Dovvom, Vol. 10, Abaan, 1380. ↩︎
-
Kar, Mehrangiz, Hoqooqe Siyaasi-ye Zanaane Iran (Political Rights of Iranian Women), (Tehran: Roshangaran & Women Studies Publishing), 1376. ↩︎
-
Afkhami, 1994. ↩︎
-
Azari, Farah, “Islam’s Appeal to Women in Iran: Illusions and Reality. The Post-Revolutionary Women’s Movement in Iran,” in Farah Azari (ed.), Women of Iran. The Conflict with the Fundamentalist Islam, (London: Ithaca Press, 1983). ↩︎
-
For a discussion of leftist women see Shahidian, Hamed, “Zanaan va Mashye Siyaasiye Makhfi dar Iran, 1970–1985,” (Women and Secret Political Activism in Iran), Avaye Zan, No. ↩︎
-
Autumn, 1997. Also, Higgins, Patricia J., “Women in the Islamic Republic of Iran: Legal, Social, and Ideological Changes,” Signs: Journal of Women in Culture and Society, Vol. 10, No. 31: 477–494. 30. For rural women supporting guerrilla women, see Hegland, M.E., “Women and the Iranian Revolution: A Village Case Study,” Dialectical Anthropology, No. 15: 183–192. ↩︎
-
See Mahdi, Ali Akbar. “Reconstructing Gender in Post-Revolutionary Iran: Transcending the Revolution?” Middle East Insight, Vol. XI, No. 5, July-August 1995. ↩︎
-
A look at employment data shows that in 1335 there were 573,000 employed women in the country. This increased to 1,212,000 (14 percent of labor force) in 1355 (two years before the revolution). After the revolution, this number first declined to 975,000 (8.9 percent) in 1365, and then picked up to 1, 765,000 (12.1 percent) in 1375. See, Jahani, Maryam, 1379. In a different table, Behnaz Movahedi reports these numbers as follows: 12.5 percent in 1345, 12.9 percent in 1355, 8.2 percent in 1365, 8.7 percent 1370, 9.1 percent 1375, 11.7 percent 1378. See Behnaz Movahedi, “Chaalesh-haaye Eshteqaale Zanaan dar Iran,” (The challenges of Women’s Employment in Iran), Hoqooqe Zanan, No. 21, Farvardin, 1381. ↩︎
-
Paidar, 1995. ↩︎
-
See Sh. Saidi, “Daanesh Aamokhteghaane Zan va Baazaare Kar,” (Educated Women and the Labor Market), Hamshahri, No. 1394, 7 Aban 1376. ↩︎
-
See Mahdi, 1995. ↩︎
-
For a list of unfulfilled promises made by Khomeini, and reported by one of his revolutionary supporters, look at Ganji, Akbar, Maanifest-e Jomhuri-khaahi, 2002. Published on Internet at http://news.gooya.com/2002/09/10/1009-ganji-00.php. ↩︎
-
Blumer, Herbert, “Collective Behavior,” in Alfred McClung Lee (ed.), Principles of Sociology, (New York: Barnes and Noble, 1951), 202. ↩︎
-
Amin, Camron Michael, 2002. ↩︎
-
For an analysis of women in Marxist organizations in the 1970s, see Haideh Moghissi, Populism and Feminism in Iran; Women’s Struggle in a Male-Defined Revolutionary Movement, (New York: St. Martin’s Press, 1994). ↩︎
-
Tabari, Azar, “Islam and the Struggle for Emancipation of Women,” in Azar Tabari and Nahid Yeganeh, In the Shadow of Islam; The Women’s Movement in Iran, (London: Zed Press, 1982), 16. ↩︎
-
In this paper, I have characterized this movement as a “new social movement.” There are those who use the classical model of social movement and do not see a women’s movement in Iran today. See Shaditalab, Jaleh, “Ba-id ast keh dar Aayandeh-ye Nazdik Shaahede Jonbeshe Zanaan Baashim,” Zanan, No. 89, Tir, 1381 and Moghadam, Valentine, “The Two Faces of Iran: Women’s Activism, the Reform Movement, and the Islamic Republic,” in Betsy Reed (ed.), Nothing Sacred: Women Respond to Religious Fundamentalism and Terror, (New York: Thunder’s Mouth Press/Nation Books, 2002), 91–104. ↩︎
-
For the latest report on these kinds of underground educational groups, see recent reports about Azar Nafici’s secret teaching of Western literature in her home. Salamon, Julie, “Teaching Western Books in Iran, and in U.S., Too,” New York Times, March 30, 2003. ↩︎
-
I am borrowing a term from Homa Hoodfar, “Bargaining with Fundamentalism: Women and the Politics of Population Control in Iran.” The article is found at http://www.hsph.harvard.edu/rt21/globalism/hoodfar.html. ↩︎
-
Kian, Azadeh. “Iranian Women Take on the Mullahs,” Le Monde Diplomatique, Internet Edition, November 1996. ↩︎
-
Mernissi, Fatima, Can we women head a Muslim, (Lahore, Pakistan: Simorgh, Women’s Resource and Publications Centre, 1991); Mernissi, Fatima, The Veil and the Male Elite: A Feminist Interpretation of Women’s Rights in Islam, translated by Mary Jo Lakeland, (Reading, Mass.: Addison-Wesley Pub. Co., 1991); Ahmed, Leila, Women and Gender in Islam; Historical Roots of a Modern Debate, (New Haven, Conn.: Yale University Press, 1992); Afshar, Haleh, Islam and Feminisms: an Iranian case-study, (New York: St. Martin’s Press, 1998). For Iranian Islamic feminism, see Afsaneh Najmabadi, “Feminism in an Islamic Republic: ‘Years of Hardship, Years of Growth’,” in Yvonne Y. Haddad and John Esposito (eds.) Women, Gender, and Social Change in the Muslim World, (New York: Oxford University Press, 1998) and Nayereh Tohidi, “‘Islamic Feminism’: A Democratic Challenge or a Theocratic Reaction?” Kankash, No. 13, 1997. ↩︎
-
Mahdi, Ali Akbar, “Iranian Women: Between Islamicization and Globalization,” in Ali Mohammadi (Ed.). Iran Encountering Globalization: Problems and Prospects, (London and New York: RoutledgeCurzon, 2003), 66. ↩︎
-
Jahani, Maryam, “Jaayegaahe Zanaan dar Bakhshe Eqtesaadiye Keshvar,” (Women’s Status in the Economic Sector), Hoqooqe Zanan, Mehr and Aban, 1379. ↩︎
-
Eric Rouleau, “Islam Confronts Islam in Iran,” Le Monde Diplomatique, June, 1999. ↩︎
-
Ibid. ↩︎
-
See Haideh Moghissi, 1994. ↩︎
-
Kar, Mehrangiz. ↩︎
-
Mahdi, 2003, Ibid.: 67. ↩︎
-
Roshangari, Internet Edition, 2003.02.11. ↩︎
-
See my interview with Azam Taleqani, “The First Woman Candidate for President; An Interview with Azam Taleghani,” Pazhvak, No. 59, October 1997; and the declaration by the parliamentarian Fatema Rakei, that female Muslim activists should not be called “feminists,” Zanan, August 2000: 71. For a more nativistic approach to feminism by Muslim women, see Motie, Nahid. “Feminizm dar Iran: dar Jostejoye yek Rahyaafte Boomi,” (Feminism in Iran: In Search of Native Solution), Zanan, No. 33, Farvardin 1376. ↩︎
-
Quoted by Farzaneh Milani in “Lipstick Politics in Iran,” New York Times, August 19, 1999. ↩︎
-
Mir-Hosseini, Ziba, Marriage on Trial: A Study of Islamic Family Law, (London: I.B. Tauris, 2000). ↩︎
-
Melucci, Alberto, Nomads of the Present: Social Movements and Individual Needs in Contemporary Society, (London: Hutchinson Radius, 1989), 75–8. ↩︎
-
Although the Islamic feminists have been successful in putting pressures on religious male authorities for offering less rigid interpretation of Islamic laws, they have never been able to challenge the law itself or the right of male theologians in establishing those laws. Religious intellectuals, like secular intellectuals in pre-revolutionary period, keep emphasizing the primacy of citizenry rights over “women’s rights.” Abbas Abdi and Emadeddin Baqi express these views in an interview with Zanan, No. 58, Novemeber 1999. A recent interview by Mahtab Rahimi with a reformist, Ebrahim Asgharzadeh is also revealing, see Zanan dar Iran, Internet Magazine (www.womeniniran.com). See For a discussion of reformist views on women, see Farideh Farhi, “Religious Intellectuals, the ‘Woman Question,’ and the Struggle for the Creation of a Democratic Public Sphere in Iran,” International Journal of Politics, Culture and Society Vol. 15, No. 2, January 2001: 315–339. ↩︎
-
For example, look at Hamidreza Jalaipour, “Ekhtelaate Maf-hoome Feminizm baa Jonbeshe Zanaan, baa eshaareh be Iran,” (The difference between feminism and women’s movement, with a reference to Iran) Nuorooz, No. 27, Khordad 1381. ↩︎
-
Mahdi, Ali-Akbar, “Women’s Movement in Iran: Collective Action without Actors,” Zanan, No. 92, 1381. ↩︎
-
Nahid Motie has emphacized this aspect of the movement. See Motie, Nahid, “Zanaan-e Iran: Harkate Tadriji, Solh-aamiz va Madani,” (Iranian Women: A Gradual, Peaceful, and Civil Movement), Zanan, No. 90, Mordad, 1381. ↩︎