post-thumb

جنگ صد ساله داخلی ایران: جدال گفتمان‌های سیاسی

چکیده مطلب

به گفته دکتر آرام حسامی، تئوریسین سیاسی و استاد دانشگاه، ایران در طول یکصد سال گذشته درگیر یک جنگ داخلی گفتمان‌ها بوده است. در یک طرف این جنگ داخلی گفتمان مدرنيته قرار دارد، و در طرف دیگر گفتمان‌های نیروهای مخالف مدرنیته همچون اسلامگرایان، ناسیونالیست‌ها-بومی گرایان و مارکسیست-لنینیست‌ها قرار گرفته‌اند. حسامی می گوید جنگ گفتمان‌ها تبعات عملی بر ساختار اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی در یکصد و پنجاه سال اخیر ایران داشته است. حسامی می گوید انگیزه گفتمان‌های مخالف مدرنیته جنبه‌های علمی و تکنولوژیک آن را در بر نمی گیرد، بلکه ادامه مخالفت‌های اسلامگرایان، بومی گرایان و مارکسیست‌ها، ناشی از ماهیت درونی روشنگری و جنبه اجتماعی و انسانی در گفتمان مدرنیته است که بر اساس عقلانیت، سکولاریسم، انسان گرایی، قانون گرایی و فردگرایی برآمده از دوران روشنگری و لیبرالیسم غرب استوار شده است. دکتر آرام حسامی همچنین معتقد است که این جنگ داخلی به جنگی فرسایشی تبدیل شده که در یکصد سال پیش رو نیز ادامه خواهد یافت.

این مطلب رونوشتی از مصاحبه دکتر آرام حسامی با پروژه ایران ۱۴۰۰ است.

نزاع ۴ گفتمان مطرح

صد سال گذشته ایران شاید اسم مناسبش قرن جدال گفتمانی بین مدرنیته و دشمنان مدرنیته باشد. اما من فکر می‌کنم واژه جدال واژه کافی نیست. به نظر من صد سال گذشته ایران را شاید بتوان سده یا قرن جنگ داخلی مدرنیته یا گفتمان مدرنیته با سه گفتمان دیگر نامید. یکی از این سه گفتمان، گفتمان مذهبی-اسلامی است. دیگری گفتمان بومی-ملی و گفتمان دیگر گفتمان مارکسیست-لنینیستی است. در واقع این سه تا گفتمان یک جنگ داخلی را در ایران شروع کردند که این فقط جدال لفظی و یا یک بحث روشنفکرانه بین نخبگان جامعه نبود. این بحثی بود که منجر به سیاست‌گذاری‌های مشخصی در ایران شد. از نظام آموزش و پرورش، نظام مذهبی ایران و بودجه و صنعتی شدن ایران، تا تمام انقلاب‌ها و جنبش‌های ملی و مردمی ایران و مخصوصاً انقلاب جمهوری اسلامی را میشه با جدال یا جنگ بین این چهار گفتمان توجیه کرد. بنابراین این [جدل] فقط مختص نخبگان جامعه نبود. اما اینکه چرا مدرنیته بایستی با این سه گفتمان دیگر این‌گونه در ستیز و جدال باشد، بحث جدایی است.

زمینه تاریخی ۱۳۰۰

سال ۱۳۰۰ سال سرنوشت سازی برای ایران به حساب می‌آید. رضاشاه با آمدنش به تهران و در واقع جلوگیری از حرکت شمالیه گیلان خودش را به طور بسیار مستقیم به عرصه سیاسی ایران وارد می‌کند. دو سال بعد نخست وزیر ایران می‌شود و دو سال بعد از آن هم اولین موسس و پادشاه سلسله پهلوی در ایران می‌شود که در حقیقت به سلسله قاجار پایان می‌دهد. اینجاست که سال ۱۳۰۰ برای ایران خیلی مطرح می‌شود و سال ۱۳۰۰ یک سال خیلی کلیدی است نه فقط برای ایران بلکه برای دنیا که ۳-۴ سال قبل از آن دنیا در جنگ جهانی اول به خاک و خون کشیده شده بود و مخصوصاً نقشه اروپا و مستعمرات اروپایی‌ها در آفریقا و در آسیا دچار دگرگونی شده بود. خود ایران از طرف شمال توسط نیروهای تزار روسیه و در جنوب از طرف نیروهای بریتانیایی کبیر اشغال می‌شود. بنابراین در این مقطع زمانی و مکانی با وجود یک شاه جوان بی لیاقت و ناکارآمد و مملکتی تقریبا ورشکسته، چالش‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران بسیار بود. اما مسأله‌ای که مهم بود و مطرح شد، نه تنها برای ایران، در کشوری مثل روسیه تزاری چون همون چهار سال قبل از ۱۳۰۰ تقریبا ۱۲۹۶، انقلاب بلشویک روسیه هم به وقوع پیوسته بود که مارکسیست-لنینیست ها سرکار می‌آیند. بنابراین مسأله مدرن شدن و مدرنیته نه تنها برای دولت عثمانی ترکیه، بلکه برای دولت مارکسیستی اتحاد جماهیر شوروی هم مطرح می‌شود.

سابقه رو در رویی با مدرنیته

برخورد ایران با مدرنیته برخورد تازه‌ای نبود. در حقیقت در زمان رضاشاه صحبت از این بود که چگونه می‌توان ایران را مدرن کرد: آزادی دادن به زن ها و وارد بازار کار کردن آن‌ها، تربیت کردن یک ارتش نوین، ساختن جاده و سد و راه‌ آهن. این در واقع چالشی نبود که ایران با آن روبرو بود. اگر واقعا به چند سال قبل‌ تر از آن یعنی به زمان مشروطه برگردیم، می‌بینیم که گفتمان مدرنیته یا رو در رویی گفتمان مدرنیته با گفتمان سنتی و مذهبی از اونجا شروع شده است. یعنی نیروهای مشروطه در واقع روبه‌رو می‌شوند با برخورد بسیار شدید و منسجم مشروعه خواهان. شما اشخاصی مثل فضل‌الله نوری یا خراسانی را می‌بینید که مشخصاً مسأله سنت و مذهب و نقش مذهب و نقش جامعه روحانیت را مطرح می‌کنند و شاه را ترغیب می‌کنند که تن به مشروطه ندهد.

اما برای بررسی رودررویی مشروطه با مذهبیون، باید به حدود ۷-۳۶ سال قبل از مشروطه مراجعه کنیم. تقریباً سال ۱۲۴۹ [مستشارالدوله] کتاب معروف «یک کلمه» را می‌نویسد. به نظر من این کتاب معروف یک کلمه چالش ایران و جامعه ایران را به خوبی نشان می‌دهد. مستشارالدوله در حقیقت یک فرد مدرن و روشنفکر و تجددخواه بود و در کتاب یک کلمه، که منظورش از یک کلمه واقعاً قانون است، راه نجات ایران و ایرانیان را در مدرن شدن و در به دنیای مدرن وارد شدن می‌بیند. ایران به قول مستشارالدوله یک کتاب قانون منسجم ندارد که مردم بتوانند دعاوی حقوقی خودشان را با آن حل و فصل بکنند. بنابراین راه حلی که می‌بیند مدرن شدن ایران است. ولی مدرن شدن ایران را از بالا به پایین می‌بیند. یعنی قانون و قانون اساسی را باید عوض کرد. بنابراین سعی مستشارالدوله در کتاب یک کلمه این است که در حقیقت قانون اساسی فرانسه و حقوق شهروندان فرانسوی را که سال ۱۷۸۹ در واقع تصویب شده بوده با زبان مذهبی و با مراجعه به آیات قرآن و حدیث ملموس بکند و در حقیقت توجیه بکند تا بتواند آن را به ملت ایران ارائه بدهد که مبادا جامعه روحانیت و مردم به خاطر غربی بودن آن، واکنش منفی بهش نشان بدهند. قابل توجه است که حتی ۳۷ سال قبل از مشروطه این چالش برای ایران و ایرانیان وجود داشته است. کسانی مثل تقی‌زاده، آخوندزاده و حتی ملکم‌خان تمایل داشتند که ایران مدرن بشود. اما چالش این بود که چگونه و این چالش ادامه پیدا می کند. به نظر من این چالش نه تنها از آن موقع یعنی ۱۵۰ سال پیش، بلکه من فکر می‌کنم این چالش در سال ۱۴۰۰ و قرن پیش رو هم ادامه پیدا خواهد کرد و کماکان این دوراهی و چالش وجود خواهد داشت.

برخورد اسلامیست‌ها، ناسیونالیست‌ها و مارکسیست‌ها

در ابتدا من به رویارویی گفتمان مدرنیته با سه گفتمان دیگر یعنی گفتمان‌های مذهبی-اسلامی، گفتمان ناسیونالیستی-ملی‌گرایی و بومی گرایی و گفتمان مارکسیست-لنینیستی اشاره کردم و عنوان کردم که این سه گفتمان با گفتمان مدرنیته مسأله دارند. در ادامه به بررسی دلایل رویارویی این سه گفتمان با گفتمان مدرنیته می‌پردازیم. ببینید یک جنبه مدرنیته برمیگرده به علم و تکنولوژی. یعنی در حقیقت آن دوران که ما در غرب دوره روشنگری می نامیم و آغاز دنیای مدرن می‌دانیم با این شروع می‌شود که نیوتن در واقع بر این باور بود که می‌توان قوانین دنیای فیزیکی را کشف کرد و با کشف کردن و به کارگیری این قوانین فیزیکی می‌توانند زندگی انسان‌ها را بهتر بکنند. این یک جنبه تکنولوژی و علم نوین است که لازمه آن این است که انسان مدرن به آزمون و خطا تن در دهد و خرافات را کنار بگذارد. ولی یک جنبه اجتماعی و انسانی مدرنیته برمی‌گردد به عقل‌گرایی، سکولاریسم، هیومنیزم، فرد گرایی و قانونمندی و این قسمت است که آن سه گفتمان دیگه باهاش مسئله دارند.

بدیل گفتمانی دو مفهوم آزادی و استقلال

مردم ایران با توجه به این‌ که کشورشان از طرف شمال توسط روسیه و از طرف جنوب توسط انگلیس اشغال شده بود خواستار آزادی و استقلال بودند. یعنی این دو مفهوم آزادی و استقلال مفاهیم مهمی برای مردم ایران به شمار می‌رفت، اما کلید دستیابی به آزادی و استقلال مدرنیته است. به خاطر اینکه استقلال و آزادی امکان پذیر نیست مگر اینکه شما بستر اقتصادی، نظامی، اجتماعی و اداری این کار را داشته باشید و این مستلزم این است که کشور مدرن شده باشد. این پروژه‌ی[مدرنیزاسیون] رضاشاه و محمدرضاشاه می‌شود. اما مذهبیون در مقابل پروژه رضاشاه و محمدرضاشاه مسأله دارند. بنابراین گفتمان مذهبی حالا چه در زبان مجلسی باشد چه در زبان خمینی باشد، یک گفتمان مذهبی است و در واقع طرز فکر مذهبی است. از آن طرف مسأله دیگر این بود که کسانی مثل آخوندزاده یا مستشارالدوله و ملکم‌خان راه ایران را تعیین کردند و می‌خواستند که ایران در حقیقت از غرب تقلید بکند و روش غرب را پیش بگیرد. اما در مقابل این دیدگاه، مذهبیون سنت و مذهب را پیش کشیدند. در مقابل باز همان گفتمان مدرنیته، بومی‌گراین و ناسیونالیست‌ها مسأله غرب زدگی را پیش گرفتند و کسانی مثل جلال آل‌احمد و کسروی شروع کردند راجع به سنت ایران و ریشه تاریخی و قدمت نهادهای دینی نهاد‌های تاریخی نهادهای اجتماعی صحبت کردند و خواستند غرب زدگی را از بین ببرند. این گفتمان، هم در مقابل ملّیون و هم در مقابل مذهبیون یک جذابیتی داشت ولی آن‌ها هم با مدرنیته مخالف بودن به خاطر این‌که غرب گرایی و لیبرالیسم غربی را ترغیب می‌کرد و این مسأله ساز بود.

گفتمان مارکسیستی هم در واقع مسأله داشت با این قسمت اجتماعی-انسانی مدرنیته. به دلیل این‌که از منظر مارکسیستی هم «آزادی» و هم «غیر وابستگی» واژه‌های مشخصی است. در قالب مذهبی آزادی و استقلال یک [مقوله] الهی است و [یک پدیده] زمینی نیست و در قالب مذهب و چارچوب شریعت قوانین اسلامی تعریف پیدا می‌کند. امت و مردم مطرح می‌شوند نه شخص و آئین و در حقیقت ایقان در مقابله عقل و منطق جای می گیرد. در گفتمان مارکسیستی معنی آزادی بدون در نظر گرفتن برابری اقتصادی و از بین رفتن طبقات اجتماعی میسر نیست و این آزادی و استقلال، [به منظر] استقلال از مادیات و از جامعه مصرف‌کننده و استقلال از دنیای کاپیتالیستی است که هم کلونیالیزم و مستمره‌گرایی و امپریالیسم را تشویق کرده است. بنابراین گفتمان مارکسیست یک ضدیتی با آن مفهوم بورژوا-دموکراسی یا بورژوا-لیبرالیسم در برداره که این خودش مسأله ساز است و همینطور که می‌بینید در ایران کسانی مثل احسان طبری و بزرگ علوی در واقع با مدرنیته و با غرب گرایی و با لیبرالیسم مسأله دارند و گفتمانی را مطرح می‌کنند که جایگزین آن شود. درسته جنبه صنعتی آن را تشویق می‌کند چون فکر می‌کنند که دنیا باید از این مرحله گذر کند ولی هدفشون تشکیل یک جامعه بی طبقه بود. در مقابل این گفتمان‌ها، گفتمان مدرنیته مجبور شد که از خودش دفاع کنه.

یک اشتباه مکرر و ادامه چالش در قرن پیش رو

کمونیست‌ها هیچ موقع در ایران قدرت را به دست نگرفتند، ولی گفتمان مذهبی بالاخره در سال ۱۳۵۸ غالب شد و قدرت را به دست گرفت. من چالشی را که برای قرن پیش رو و شاید تا ۱۵۰ سال آینده می‌بینیم، همین چالشی است که گفتمان مذهبی چگونه در دنیای جهانی شدن می‌تواند پایه‌های خودش را محکم کند و بر سر قدرت بایستد و یا دو گفتمان یکی گفتمان مدرنیته و یکی گفتمان ملی گرایی و بومی گرایی بتونه در واقع غالب بشه و ایران رو به سمت دیگری ببرند. من فکر می‌کنم این برخورد با مدرنیته است که یک قرن آینده را دوباره تعریف می‌کند. یک اشتباه بزرگی که ما می‌کنیم که من فکر می‌کنیم رامین جهانبگلو هم در مصاحبه با شما گفت این است که در واقع ما تکنولوژی و علم رو جایگزین قسمت دوم مدرنیته که جنبه اجتماعی- انسانی دارد، می‌خواهیم بکنیم. یعنی فکر می‌کنیم که اگر بمب اتمی داشته باشیم، اگر بتوانیم ماشین تولید کنیم، اگر قریب به اتفاق جامعه مردم ایران دسترسی به کامپیوتر و تلفن های هوشمند پیدا کنند و از اینترنت استفاده کنند ما مدرن شده‌ایم. در صورتی که اینطور نیست. مدرنیته یک طرز فکر است. رامین جهانبگلو می‌گوید که ما چون نقد فکر انتقادی و نقادانه را نداریم حتی درون خودمون هیچ موقع مدرن نمی‌شیم تا این را پیاده کنیم. من می‌گویم که حتی باید بینش مان را هم عوض کنیم. بینش ما از اسطوره های قدیمی از مذهب از فقه از افکار جزمی بیایم بیرون و این‌ها را زیر سوال ببریم. اما بایستی در واقع در حوزه اجتماعی و سیاسی آن مسأله عقلانیت، عقل گرایی، سکولاریسم، قانونمندی و مسأله لیبرالیسم را بپذیریم و قبول کنیم. جامعه مدنی اینجوری مدرن می‌شود. آیا ایران در ۱۴۰۰ می‌تواندState یک دولت-ملت را مدرن کند؟ آیا می‌تواند احزاب مدرن را دایر کند؟ آیا می‌تواند Media و دستگاه رسانه‌های مدرن را به وجود بیاورد؟ آیا می‌تواند در واقع یک بروکراسی تکنوکرات تربیت کنه که بدون حب و بغض مسائل را علمی و فنی نگاه کنند؟ آیا می‌تواند آزادی‌های اولیه بشر را در قانون اساسی خودش نهادینه کند؟ و این چالشی است که پیش روی ایرانیان در قرن جدید است.

نکته دیگر بحث مربوط به گفتمان پست مدرن است که آیا گفتمان پست مدرن جایی در این جنگ گفتمان‌ها دارد یا نه. البته خود بحث یا گفتمان پست مدرن در حقیقت نقاط کور لیبرالیزم و مدرنیته را مشخصاً افشا می‌کند یا مدنظر دارد، اما آن را رد نمی‌کند به نظر من. اما گفتمان مدرنیته هم توسط مذهبی‌ها و هم توسط گفتمان ناسیونالیستی و بومی گرایی و هم از طرف گفتمان مارکسیست-لنینیستی مورد استفاده قرار می گیرد به خاطر اینکه لیبرالیسم و مدرنیته را در واقع نقد کنند و این استفاده ابزاری از گفتمان پست‌مدرنیته است. ولی خود پست مدرنیته و گفتمان پست مدرنیته کاملاً گفتمان مذهبی و بومی گرایی را زیر سوال می‌بره و حتی مارکسیسم-لنینیسم را به نقد می‌کشد. بنابراین هنوز آن مطرح است. من فکر می‌کنم گفتمان مارکسیستی به خاطر جامعه بین‌المللی و اتفاقاتی که در اتحاد جماهیر شوروی و چین افتاده دیگه خریداری به آن صورت ندارد اما آن دو گفتمان دیگر یعنی مدرنیته و ناسیونالیسم - بومی‌گرا ممکن است ایران و گفتمان مذهبی-اسلامی ایران را به چالش بکشد برای قرن آینده.


Related Content