post-thumb

استمرار و تحول نهادها در جمهوری اسلامی ایران: پرونده جهاد سازندگی

مقدمه

نهاد جهاد سازندگی برای تحقق وعده‌های انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ تاسیس شد تا حدود هفتاد هزار روستای کشور را بازسازی کند و پیشرفت دهد. نهاد جهاد سازندگی شامل هزاران فعال و داوطلب بود که کارزار بلندپروازانه‌ی بازسازی و پیشرفت را بر عهده گرفت و ارزش‌های انقلابی و دینی را در سراسر مناطق روستایی که بیش از نیمی از جمعیت کشور را در برداشت، گسترش داد. میان سال‌های ۱۳۵۷ و ۱۳۶۸، این کارزار ساخت ۲۵.۰۰۰ کیلومتر، یعنی ۷۱ درصد از مجموع ۳۵.۰۰۰ کیلومتر راه احداث شده در این دوران را بر عهده داشت. در ده سال نخست انقلاب، در ۹۰۵۰ روستا یعنی ۵۱ درصد از ۱۷.۸۰۰ روستایی را که بیش از بیست و پنج خانواده ساکن داشتند و برق‌کشی شدند، جهاد سازندگی کار تامین برق را بر عهده داشت. بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷، در ۱۱.۴۲۸ روستا یا ۶۱ درصد ۱۸.۸۲۶ روستایی که میان ۲۰ و ۱۵۰ خانواده داشتند و آب آشامیدنی دریافت کردند (کل چنین روستاها ۲۹۵۰۰ مورد بودند)، جهاد سازندگی کار تامین آب آشامیدنی را بر عهده داشت.

علاوه بر این موارد، جهادسازندگی مدرسه، کتابخانه، مراکز درمانی و حمام می‌ساخت. این نهاد تامین‌کننده‌ی دارو و واکسن و منابع لازم، وام، راهنمایی و کمک به کشاورزان، دامداران و صنعت‌گران بود. نهاد جهاد سازندگی در کتابخانه‌های خود در مساجد روستاها یا دیگر جاها کتاب‌ و فیلم (که برخی از آنها محتوای انقلابی و دینی داشتند) و نسخه‌هایی از قرآن و متون اسلامی توزیع می‌کرد و مجالس وعظ روحانیان، گروه‌هایی برای دعا و عبادت و جلسات مطالعه سازمان می‌داد.1 جهاد سازندگی در برخی از این پروژه‌ها و خدمات با وزارت‌های راه و ترابری، انرژی، کشاورزی، روستا، آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و فرهنگ و ارشاد اسلامی همکاری می‌کرد. در عین حال و همان‌طور که در ادامه توصیف خواهد شد، برداشتی که این سازمان از وزارت‌خانه‌های مزبور داشت و ارائه‌ می‌داد، منفی بود و آنها را ضدانقلاب و بازمانده‌های منحرف رژیم شاه (طاغوت) قلمداد می‌کرد و با آنها بر سر به رسمیت شناخته شدن، گرفتن مسئولیت‌ها و جلب منابع از سوی دولت انقلابی رقابت می‌کرد.2 بر خلاف این ضدیتِ اولیه با بوروکراسی رسمی دولت، جهاد سازندگی در سال ۱۳۶۲ از یک سازمان انقلابی به یک وزارت‌خانه دولتی تبدیل شد.

این مقاله بر اساس پژوهش‌های گسترده‌ی میدانی و دست اول در ایران، استدلال می‌کند که اعضای جهاد سازندگی و روح‌الله خمینی، رهبر وقت انقلاب و دیگر نخبگان دینی-سیاسی، از سپاه دانش، بهداشت و ترویجِ شاه الگوبرداری کردند. سعی آنها بر این بود که با این کار برای جمهوری اسلامی اعتبار کسب کنند. آنها می‌خواستند با تعریف و ارائه‌ی ماموریت جهاد سازندگی در قالب ترمیم خرابی‌هایی که ادعا می‌شد شاه در شهرستان‌ها و روستاها به بار آورده، این سازمان را از سپاه دانش متمایز جلوه دهند. اما جهاد سازندگی خصوصیت‌هایی مشابه با سپاه دانش، بهداشت و ترویج شاه داشت و خدماتی مانند آن ارائه می‌کرد و فعالیت‌هایی در همان راستا داشت. جهاد سازندگی انفصال یا قطع رابطه‌ای کامل با گذشته‌ی پیش از انقلاب نبود، بلکه خود نمونه‌ای از استمرار سیاسی و اجتماعی در انقلاب ایران است. پذیرش این استمرار‌ با برداشت اعضای اولیه‌ی جهاد سازندگی و نخبگان دینی-سیاسی در تضاد است، یعنی کسانی که این سازمان را پدیده‌ای نو قلمداد می‌کردند و می‌خواستند با ارائه‌ی آن به عنوان پدیده‌ای کاملا تازه، وجود آن را توجیه کنند.

خمینی برای متمایز کردن جهاد سازندگی از سپاه دانش شاه، و برای تقویت مشروعیت جمهوری اسلامی، موسسات و سیاست‌گذاری‌های شاه را متهم می‌کرد که عامل تشدید نابرابری و فقدان توسعه در روستاها بوده‌اند.3 این نقد از مدرنیسم پهلوی فارغ از میزان دقتش با دیدگاه اعضای اولیه‌ی جهاد سازندگی همسو بود، به ویژه کسانی که گرایش چپ داشتند. بعدا همین نقد بر اخلاق اقتصادیِ خود جمهوری اسلامی نیز وارد شد. جهاد سازندگی علاوه بر آنکه با سپاه دانش شاه مشابهت داشت، با تحول از سازمانی انقلابی به وزارت‌خانه‌ای دولتی در سال ۱۳۶۲ (پیش از آنکه در سال ۱۳۸۰ با وزارت کشاورزی ادغام شود)، نمایان‌گر استمرار نهادی در ایرانِ پیش و پس از انقلاب است. برخی از اعضای جهاد سازندگی مخالف آن بودند که سازمانشان که در ابتدا ضد بوروکراسی و انقلابی بود، به شکلی تناقض‌آمیز با بوروکراسی دولتی ادغام شود، چرا که از دید آنها همین بوروکراسی بود که قبل از انقلاب تحت حاکمیت شاه شهرستان‌ها را نادیده گرفته و بعد از انقلاب تحت حاکمیت سیاست‌مداران تکنوکرات‌ چپ میانه مانند نخست‌وزیر مهدی بازرگان (۱۲۸۶-۱۳۷۳) با جهاد سازندگی رقابت می‌کرد.

از سپاه دانش حکومت پهلوی تا جهاد سازندگی در جمهوری اسلامی

تاسیس و جلب نیرو

آغازگاه جهاد سازندگی ریشه در سیاست‌گذاری‌های بازسازی و توسعه‌ی روستایی داشت که تحت حاکمیت محمد رضا شاه پهلوی از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷ به حرکت در‌آمده بود. شاه با الهام از سپاه صلح در دولت کندی و آژانس توسعه‌ی بین‌المللی ایالات متحده، سپاه دانش، بهداشت و ترویج را در سال ۱۳۴۱ به عنوان بخشی از «انقلاب سفید» خود تاسیس کرد. این سپاه عمدتا متشکل از جوانان شهری بود که به جای خدمت سربازی اجباری، خدماتی در زمینه‌ی تعلیم و تربیت، بهداشت و درمان و کشاورزی به روستاها ارائه می‌دادند4. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت خمینی به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، او و دیگر نخبگان دینی-سیاسی در حزب جمهوری اسلامی به بسیج نیروهای مردمی برای سازمان جهاد سازندگی پرداختند و سپس آن را به سازمانی انقلابی تبدیل کردند. آیت‌الله خمینی در روز ۱۵ بهمن بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت انتقالی انتخاب کرد. بازرگان به نهضت آزادی ایران تعلق داشت که در دولت انتقالی بدنه‌‌ی اصلی سیاسی را شکل می‌داد. در طول هفته‌های بعد، دولت انتقالی به چالش کشیده شد و برخوردهایی میان آن و طرفداران خمینی و سطلنت‌طلبان در ارتش وقوع یافت.

در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، ارتش اعلام بی‌طرفی کرد و نخست‌وزیر شاه، شاپور بختیار (۱۲۹۳-۱۳۷۰) استعفا داد.5 بلافاصله بعد از انتقال قدرت اجرایی از بختیار به بازرگان در آن روز، دولت انتقالی منشور اولیه‌ی سازمان تازه‌ای را برای بازسازی و توسعه‌ی روستایی به نام جهاد سازندگی تایید کرد.6 اعضای جهاد سازندگی تایید منشور خود را از سوی دولت موقت به معنای چراغ سبزی برای بسیج عمومی در سطح مردمی در شهرستان‌ها قلمداد کردند.7 از همان ۲۲ بهمن، آنها افرادی را به شهرستان‌ها و روستاهای اطراف کشور فرستادند تا شاخه‌های جهاد سازندگی را تاسیس کنند و داوطلبان را به خدمت گیرند و پروژه‌ها و خدماتی مشابه با سپاه دانش به روستاهایی که در مناطق نزدیک و دور بودند ارائه دهند8. جهاد سازندگی پیش از تبدیل شدن به یک وزارت‌خانه همانند سپاه دانش شاه برای تامین هزینه‌های برنامه‌های خود از مردم کمک می‌گرفت تا بتواند منابع محدود و کسریِ بودجه‌ی خود را به عنوان یک نهاد انقلابی، تامین کند و ادعای مشارکت مردمی را تحقق بخشد. برای دسترسی به این هدف و مشابه کاری که سپاه دانش در زمان پهلوی می‌کرد، جلب کمک‌های مردمی به جهاد سازندگی اجازه داد که هزینه‌های عملکرد خود را کاهش دهد، و از منابع، مهارت‌ها و ارتباطات ساکنان محلی استفاده کند و در فرایند توسعه برای آنها سهمی در نظر گیرد، با اینکه این سازمان نهایتا آنها را در تصمیم‌گیری، برنامه‌ریزی، نظارت و ارزیابی مشارکت نمی‌داد. به ویژه در شهرستان‌ها و روستاهایی که جمعیت و منابع بیشتری داشتند، ساکنان ابزارهای تولید را در اختیار پروژه‌ها، خدمات و فعالیت‌های جهاد سازندگی می‌گذاشتند.9 سپاه دانش نیز مانند جهاد سازندگی از کمک‌های مردمی بهره می‌گرفت و روستاییان ساختمان‌هایی را وقف فعالیت‌های آن می‌کردند که هزینه‌های ساخت و ساز مدارس و دیگر مکان‌های مورد نیاز را کاهش می‌دادند.10

اعضای جهاد سازندگی بیش از سپاه دانش ترکیبی از جوانان روستایی و شهری و سایر افراد بودند. بعضی از این افراد برای مشارکت در توسعه و بهبود وضعیت اجتماعی-اقتصادی شهرستان‌ها و روستاهای زادگاه خود انگیزه‌های شخصی داشتند و برخی دیگر همین انگیزه‌ها را در مورد سراسر کشور داشتند.11 در عین حال از دیدگاه جمعیت‌شناختی، دین‌مداری و انگیزه‌ها جهاد سازندگی تفاوتی با سپاه دانش نداشت. همچون بعضی از اعضای جهاد سازندگی، برخی از اعضای سپاه دانش از شهرها، شهرستان‌ها و روستاهایی خارج از تهران آمده بودند و «به مناطق خودشان فرستاده شده بودند تا با زبان و فرهنگ محل آشنا باشند و نقاط مشترکی میان روستاییان و کارکنان سپاه دانش ایجاد کنند و به این ترتیب اعتمادی را به وجود آورند که در غیر این حالت برای ایجاد آن مدت زمانی باید صرف می‌شد.»12 اعضای سپاه دانش مانند اعضای جهاد سازندگی به طور روزانه آیات قرآن می‌خواندند، برنامه‌های عبادت صبحگاهی برای دانش‌آموزان داشتند و در مدارس خود اجازه‌ی تفکیک جنسیتی را می‌دادند تا روحانیون، بزرگان و روستاییان را که از نظر دینی و اجتماعی محافظه کار بودند، همراه و راضی کنند. بسیاری از اعضای سپاه دانش مانند جهاد سازندگی آکنده از شور آرمان‌گرایانه بودند که به آنها اجازه می‌داد اعتماد و احترام روستاییان را به خود جلب کنند و این عاملی کلیدی در موفقیتشان بود.13 با اینکه بعضی از اعضای جهاد سازندگی از نظر تفکر انگیزه‌هایی آرمان‌گرایانه، صادقانه، ملی‌گرایانه و دینی داشتند و برخی دیگر از این اعضا انگیزه‌هایی راهبردی مشابه انگیزه‌های اعضای سپاه دانش داشتند، از جمله به دست آوردن معافیت از خدمت سربازی، فرصت‌های شغلی و بورس‌های تحصیلی.14

همانند سپاه دانش، دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها جایگاه‌های مهمی برای یافتن نیروهای جدید، بسیج آنها، گسترش منابع انسانی و یافتن نیروی متخصص برای جهاد سازندگی بودند، زیرا دانش‌آموزان و دانشجویان زمان اضافی (و نیز انرژی و انگیزه و اراده) داشتند که در سازمان مشارکت کنند، به ویژه در طول تعطیلات رسمی و تعطیلات تابستانه. اعضای جهاد سازندگی مراکزی را در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها در سراسر کشور احداث کردند تا دانش‌آموزان و دانشجویان و فارغ التحصیلان را در طول تعطیلات جذب کنند. در دانشگاه‌ها در ایران و خارج از آن، اعضای جهاد سازندگی از نهادهای دانشجویی که با شاه مخالفت کرده بودند، کمک می‌گرفتند. شبکه‌ی عظیم فعالان دانشجویی نشان داد که زمینی حاصلخیز برای جذب نیرو و بسیج کسانی است که به اعضاء و داوطلبان جهاد سازندگی تبدیل می‌شدند.

همانند سپاه دانش دوران پهلوی، در جهاد سازندگی تخصصی کردن کارها و فرایند جذب نیرو در زمینه‌های مختلف بر زمینه‌ی تحصیلی دانش‌آموزان و دانشجویان و تخصص آنها مبتنی بود. دانشجویان و فارغ‌التحصیلانی که مدرک تحصیلی در مهندسی، کشاورزی، پزشکی و آموزش و پرورش داشتند به عنوان عضو یا داوطلب به ترتیب به کمیته‌های ساخت‌و‌ساز، توسعه، بهداشت و درمان و فرهنگ در جهاد سازندگی می‌پیوستند.15

سیاسی کردن نهاد و ایجاد تمایز با گذشته

حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی ورای کمک به توسعه‌ی شهرستان‌ها و روستاها، به ترتیب از سپاه دانش و جهاد سازندگی برای تقویت حکومت و زمین‌گیر‌ کردن و کنار زدن مخالفان سیاسی خود استفاده می‌کردند. شاه علاوه بر کوشش‌هایی که هدفشان کاهش نگرانی‌های دولت کندی در آمریکا درباره‌ی خطر اشاعه‌ی کمونیسم در مناطق روستایی ایران بود، سپاه دانش و اصلاحات ارضی را به عنوان بخشی از انقلاب سفید راه‌اندازی کرده بود. او قصد داشت مشروعیت دولت مرکزی را علیه زمین‌داران بزرگ تقویت کند، یعنی کسانی که وزن سیاسی، استقلال اقتصادی و دسترسی به قوه‌ی قاهره داشتند و به طور سنتی می‌توانستند استبداد و دولت را به چالش بکشند.16 خمینی و دیگر نخبگان حزب جمهوری اسلامی با حمایت از جهاد سازندگی می‌خواستند پشتیبانی زمین‌داران و دیگر انقلابیون رادیکال و دینی را به عنوان پایه‌ای علیه نهضت آزادی ایران، کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها و دیگر احزاب سیاسی و جنبش‌های اجتماعی به دست آورند. این‌ها گروه‌هایی بودند که در انقلاب علیه شاه مشارکت کرده بودند و اکنون برای کسب قدرت به رقابت با یکدیگر وارد شده بودند.

در زمان جمهوری اسلامی دولت انتقالی با اینکه منشور جهاد سازندگی را بلافاصله تایید کرد، از تاسیس رسمی این سازمان حمایت نکرد و برای فعالیت‌های آن تا چهار ماه بعد یعنی ۲۶ خرداد ۱۳۵۸، منابع مالی لازم را در اختیار نگذاشت. عدم حمایت کامل دولت انتقالی از جهاد سازندگی در روزهای آغازین جمهوری اسلامی، ریشه در آن داشت که نهضت آزادی می‌خواست جهاد سازندگی و دیگر سازمان‌های انقلابی را محدود نگاه دارد و به جای آن برای اداره‌ی حکومت به بوروکراسی و وزیرانی که بازرگان تعیین کرده بود، تکیه کند. این مسئولان به دلیل دیدگاه فن‌سالارانه‌ای که داشتند و تمایل‌شان به خشنود کردن وزیران، کوشش‌ کردند که با مسدود کردن منابع مالی و غیرمالی و حمایت دولتی، جهاد سازندگی را محدود کنند، یعنی همان چالشی که سپاه دانش نیز پیشتر تجربه کرده بود، گرچه این سپاه نیز منابع مالی خود را از دولت و بوروکراسی حکومت می‌گرفت.17

بین اسفند ۵۷ و خرداد ۵۸، آیت‌الله خمینی و حزب جمهوری اسلامی برای اداره‌ی کشور به بازرگان و نهضت آزادی وابسته بودند، زیرا آنها تجربه و مهارت بیشتری در اداره‌ی حکومت داشتند. اما در ۲۶ خرداد ۱۳۵۸، خمینی و حزب جمهوری اسلامی ترجیحات بوروکراتیک بازرگان و نهضت آزادی را با تاسیس رسمی جهاد سازندگی به عنوان یک سازمان انقلابی نادیده گرفتند. با وجود بی‌میلی یا مخالفت مستقیم بازرگان و نهضت آزادی، خمینی در آن روز در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به طور عمومی سخنرانی کرد و تاسیس رسمی جهاد سازندگی را به عنوان یک سازمان انقلابی اعلام نمود.18

با اینکه پیش از این جهاد سازندگی در شهرستان‌ها و روستاها بسیج کردن نیروهایش را آغاز کرده بود، سخنرانی خمینی فرایند جذب نیرو، بسیج منابع و گسترش توصیه‌ شده از بالا٬ یعنی تهران را تسهیل و تسریع کرد. این سخنرانی اعضای جهاد سازندگی، دیگر انقلابیون رادیکال و دینی و نمایندگان شهرستان‌ها و روستاها را مخاطب قرار داد و در عین حال جوانان شهری و دیگر شهروندان را که دسترسی بیشتری به تلویزیون داشتند به پیوستن به جهاد سازندگی تشویق کرد.

خمینی در سخنرانی خود برای تضمین جذب بیشتر نیروها، عضویت در جهاد سازندگی و مشارکت در این سازمان را با وظیفه‌ی مقدس جهاد برابر دانست.19 واژه‌ی «جهاد» در نام «جهاد سازندگی» ابزاری قدرتمند برای جذب نیروها، بسیج افراد و ایجاد انسجام و تعهد بود.20 خمینی با استفاده از مفهوم جهاد، به ماموریت جهاد سازندگی به عنوان کوششی جمعی و فردی یا نهضتی برای بهسازی جامعه و خویشتن از طریق بازسازی و توسعه شکل داد. با اینکه جهاد سازندگی عمدتا یک نهاد توسعه بود، عنوان و ماموریت آن از اصطلاحات و تمثیل‌های نظامی بهره می‌گرفت. چنین تمثیل‌ها و اصطلاحاتی در سپاه دانش نیز به کار رفته بودند، سپاهی که قرار بود جنگی مقدس علیه بی‌سوادی به راه بیندازد و شامل سلسله مراتبی نظامی بود که احراز مقاماتش منوط به برخورداری از سطح مشخصی از تحصیلات بود.21

خمینی در سخنرانی خود کوشید که میان انقلاب اسلامی و رژیم سابق فرق گذارد و جهاد سازندگی را متفاوت با موسسات روستایی شاه، از جمله سپاه دانش و وزارت‌خانه‌های او نشان دهد، وزارت‌خانه‌هایی که پس‌مانده‌های ضدانقلابی و منحرف حکومت شاه قلمداد می‌شدند. خمینی برای این کار بر ویرانی شهرستان‌ها و روستاهایی تاکید کرد که به گفته‌ی او نتیجه‌ی کارهای سلسله‌ی ستمگر و جائر پهلوی بود.22 گفتار خمینی بخشی از کارزار پروپاگاندای دولتی بود که هدفش نمایش ویرانی روستاها به دست شاه و تشویق ایرانیان به ترمیم آنها با پیوستن به جهاد سازندگی بود.

به گفته‌ی یک متخصص جامعه‌شناسیِ روستا و توسعه از ایران، همزمان با سخنرانی ۲۶ خرداد ۱۳۵۸ خمینی «تلویزیون حکومتی تبلیغات‌هایی حاوی تصاویر فقر و بیماری روستاییان نشان می‌داد که از زیرساخت‌های اساسی، بهداشت و درمان و دیگر خدمات محروم بودند، و سعی داشت با ایجاد حس گناه در ایرانیان شهرنشین، آنها را به پیوستن به جهاد سازندگی و بهسازی وضعیت توسعه و بازسازی روستاها تشویق کند.»23 یکی از اعضای سابق جهاد سازندگی گفته است که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران «امام خمینی سخنرانی‌های بسیاری درباره‌ی [وضعیت خراب] روستاها کرد [از جمله یک سخنرانی که در آن] درباره‌ی نوعی عفونت چشم ابراز تاسف کرد که به دلیل فقدان دارو، آموزش و آب خوردن تمیز در روستاهای خوزستان منتشر شده بود»24 همانند کاری که رسانه‌های دولتی در دوران سپاه دانش شاه و قبل از انقلاب انجام دادند، صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی درباره‌ی جهاد سازندگی پخش می‌کرد که در آن فعالیت‌های توسعه و موفقیت‌های آن را تبلیغ می‌کرد تا وجود آن را مشروعیت بخشد، نیروهای جدیدی را به آن جذب کند و حمایت دولت و مردم را به دست آورد.»25

انتقاد نخبگان حاکم در جمهوری اسلامی و رسانه‌های دولتی آن از مدرنیسم پهلوی، فارغ از میزان دقتش، با دیدگاه‌های اعضای جهاد سازندگی هم‌نوا بود، به ویژه کسانی که گرایش چپ داشتند و هدف خود را ترمیم و درمان ویرانی‌های ادعایی شاه در خارج از شهرها از طریق بازسازی و توسعه می‌دانستند. این انتقادها، همانند خود وجود جهاد سازندگی، نشان می‌دهند که میان ایرانِ پیش و پس از انقلاب استمرار و پیوستگی وجود دارد. این انتقادها در نهایت به اقتصاد اخلاقی جمهوری اسلامی شکل دادند. برای نمونه، همانند سپاه دانش شاه، جهاد سازندگی به بهبود معیارهای مطلق زندگی و شرایط اقتصادی (باسوادی، آموزش و پرورش، درمان، بهداشت، کشاورزی و تقویت زیرساخت‌ها) در شهرستان‌ها و روستاها کمک کرد اما نتوانست نابرابری میان شهر و روستا را کاهش دهد و به مهاجرت‌ها از روستا به شهر و خالی شدن روستاها پایان دهد، به ویژه در جاهایی که قومیت‌های خاص در حاشیه قرار گرفته بودند.26 در نتیجه، و علی رغم فعالیت‌های جهاد سازندگی و دیگر سازمان‌ها، نابرابری‌های فاحش در توسعه و شرایط اجتماعی اقتصادی در کنار تبعیض سیستماتیک و محرومیت‌ها که تحت حاکمیت شاه میان اکثریت فارس در استان‌های مرکزی و اقلیت‌های دیگر قومیت‌ها در استان‌های حاشیه وجود داشت، همچنان ادامه یافت و خراب‌تر از قبل شد و به نارضایتی‌های فزاینده، اختلاف و ناپایداری منجر شد.27

انسجام‌بخشی و ورود به نظم بوروکراتیک

اگر چه اعضای سازمان جهاد سازندگی و مسوولان حزب جمهوری اسلامی بازسازی و توسعه‌ی روستایی را به عنوان هدف از سیاست‌گذاری‌ها و مقصد غایی کوشش‌های جهاد ترویج می‌کردند، اما آنها نیز از آن به عنوان وسیله‌ای برای تحکیم قدرت خود علیه رقبای سیاسی و بیرون‌ کردن آنها از مناطق حومه‌ای بین سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۶۱ استفاده می‌کردند. این رقبا شامل احزاب و سیاست‌مداران چپ معتدل، سلطنت‌طلبان، کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها، سنی‌ها و جدایی‌طلبان قومیتی، نخبگان سنتی و دیگر گروه‌های ضد انقلاب، نیروهای عراقی و همکاران آنها بود. خمینی و حزب جمهوری اسلامی نگران رقبای شهرستانی و روستایی بودند که شامل کمونیست‌ها، مارکسیست‌ها، چپ‌ها که خود شامل حزب توده، فداییان خلق و مجاهدین خلق بود.28 با اینکه حزب توده، فداییان خلق و مجاهدین خلق در براندازی حکومت شاه مشارکت کرده بودند، نهضت آزادی و حزب جمهوری اسلامی (که هر دو با کمونیسم، مارکسیسم و چپ رادیکال مخالف بودند) از مشارکت دادن آنها در دولت انتقالی اجتناب کردند.29 به همین ترتیب، یکی از اهداف سیاسی شاه از تاسیس سپاه دانش با حمایت دولت کندی آن بود که از انتشار کمونیسم در مناطق غیر شهری ایران جلوگیری کند.30

جهاد سازندگی به عنوان یک سازمان انقلابی، به خنثی کردن تلاش‌های نهضت آزادی، فداییان خلق، مجاهدین خلق، جدایی‌طلبان سنی و قومیتی و دیگر مخالفان سیاسی حزب جمهوری اسلامی از چهار طریق کمک کرد. اول، جهاد سازندگی این مخالفان را تحت نظر داشت و حضور کارکنان و فعالیت‌های آنها در شهرستان‌ها و روستاها را به سازمان‌های سیاسی و امنیتی حکومت گزارش می‌کرد.31 دوم، این سازمان با روحیه‌ی سرپرستی یا حامی‌پروری ساکنان شهرستان‌ها و روستاها را (که به خدمات آن وابسته بودند) تشویق می‌کرد که در کنش‌های جمعی سیاسی در حمایت از حزب جمهوری اسلامی شرکت کنند و در انتخابات به آن رای دهند.32 سوم، جهاد سازندگی اعضا٬ شرکا و حامیان خود را (که ظاهرا حزب جمهوری اسلامی را حمایت می‌کردند و در انقلاب ایران و جنگ ایران با عراق (۱۳۶۰-۱۳۶۸) مشارکت داشتند) به شکل هزاران شورای روستایی یا اسلامی سازمان‌دهی کرد و آنها را از ساختارهای متعلق به نخبگان سنتی، فداییان خلق، مجاهدین خلق و دیگر مخالفان دور کرد.33 چهارم، در طول جنگ بین ایران و عراق، این سازمان به تدارکات لازم برای ارتش ایران در جبهه‌ها از نظر دارو و سواد‌آموزی، دین و فرهنگ‌ و زیرساخت‌ها و تکنولوژی کمک کرد.34

حزب جمهوری اسلامی بعد از آنکه تسلطش بر مخالفان داخلی استقرار یافت و موج جنگ با عراق را به نفع خود تغییر جهت داد، در سال ۱۳۶۲ جهاد سازندگی را از یک سازمان انقلابی به یک وزارت‌خانه‌ی دولتی تبدیل کرد. با اینکه جهاد سازندگی به زمین‌گیر کردن و به حاشیه راندن گروه‌های رادیکال چپ‌گرا مانند فداییان خلق و مجاهدین خلق در شهرستان‌ها و روستاها کمک کرد، بعضی از اعضای آن گرایش‌های چپ داشتند و از سیاست‌گذاری‌های پوپولیستی و برابری‌خواهانه حمایت می‌کردند، از جمله به انتقال مالکیت زمین‌ها به دولت، غیرخصوصی‌کردن نیروی کار و بازتوزیع درآمد باور داشتند.35 برخی از مسئولان حزب جمهوری اسلامی به ویژه راست‌گرایان در میان آنها، کم کم نگران آن شدند که اعضای چپ‌گرای جهاد سازندگی در صورت سرخوردگی، به ضدیت با حکومت انقلابی برخیزند زیرا حکومت اسلامی به وعده‌ی اصلاحات ارضی و دیگر وعده‌های رادیکال و پوپولیستی خود که اوایل برای اشاعه‌ی جهاد سازندگی و کسب حمایت عمومی استفاده شده بود، وفادار نماند. نتیجه‌ی مشابهی در مورد سپاه دانش شاه اتفاق افتاده بود. سپاه دانش که در معرض پروپاگاندای کمونیستی و شرایط فلاکت‌بار زندگی در شهرستان‌ها و روستاها بود، به طور فزاینده رادیکال شد و به جای ریشه‌کن کردن موج کمونیسم در شهرستان‌ها، اعضای رادیکال‌شده‌ی سپاه دانش با شرکت در انقلابی که به خلع محمدرضا پهلوی منجر شد، به مخالفت علیه او برخاستند.36 مسئولان راست‌گرای حزب جمهوری اسلامی که نتیجه‌ی این تجربه را به تازگی مشاهده و درک کرده بودند، از زمین‌گیر کردن و نهادینه‌کردن جهاد سازندگی به عنوان یک وزارت‌خانه حمایت کردند تا امکان رادیکال شدن و خطر آن برای حکومت را کاهش دهند.

از نظر اعضا، داوطلبان و قدیمی‌های جهاد سازندگی، بوروکراتیک کردن آن نتایج مختلفی در پی داشت. برخی از آنان ارتقاء اجتماعی یافتند در حالی که بعضی دیگر چنین نشدند و در نتیجه شدیدا سرخورده شدند. طی این فرایند، برخی از اعضای جهاد سازندگی به مشاوران و مسئولان حکومتی، وزیران و معاونان وزیر، فرمانداران و وکلای مجلس، مدیران شرکت‌ها و مشاوران تجاری، ویراستاران روزنامه‌ها و استادان دانشگاه تبدیل شدند، یعنی دقیقا به همان چیزهایی که مورد بیزاری سازمان‌شان بود و آنها را «طاغوتی» قلمداد می‌کرد.37 مانند اعضای سپاه دانش شاه، اعضای سابق جهاد سازندگی به دلیل سابقه‌ی انقلابی و دینی‌شان و نیز ارتباطات شخصی و حرفه‌ای‌شان با روسای سابقشان در سازمان، بوروکراسی و کابینه، در کسب شغل‌های خدمات دولتی از امتیازات مخصوص برخوردار بودند.38 با اینکه بعضی از اعضای جهاد سازندگی به این ترتیب ارتقای اجتماعی یافتند، دیگران (از جمله کسانی که ارتباطات کمتری داشتند و از تحصیلات، مهارت، بلندپروازی و شانس کمتری برخوردار بودند) به شغل‌های پایین‌تری مشغول شدند و مخارج زندگی خانواده‌ی خود را به سختی تامین می‌کردند و عملا دوباره به حاشیه‌نشینان اجتماعی-سیاسی پیوستند. در نتیجه، این افراد دچار آشفتگی شناختی و سرخوردگی عمیق شدند زیرا معتقد بودند که موقعیت سیاسی و اجتماعی-اقتصادی که به آن رسیده بودند با فداکاری‌هایی که کرده بودند، خطراتی که پذیرفته بودند و میزان پذیرفتگی‌شان در دوران اولیه‌ی انقلاب و جنگ تناسبی ندارد.39

در طول دوران تبدیل جهاد سازندگی به یک وزارت‌خانه، بعضی از اعضای آن دچار آشفتگی شناختی و سرخوردگی شدید شدند زیرا این نهاد به بوروکراسی‌ای پیوست که در ابتدا به شاه نسبت داده می‌شد و به ویرانی مناطق غیر شهری متهم بود و سپس با بازرگان مرتبط شد، کسی که جهاد را از منابع ضروری مورد نیازش محروم کرده بود. به علاوه برخی از اعضای جهاد سازندگی بعد از آنکه جنبش ضد بوروکراسی و ضد مادی‌گرایانه‌شان به نحوی تناقض‌آمیز به یک وزارت‌خانه دولتی تبدیل شد، دچار سرخوردگی شدند. اعضا و داوطلبان جهاد در زمانی که این سازمان جنبشی عمومی و نهادی انقلابی بود، آن را هم در معنا و هم در عمل، جایگزینی ضروری برای بوروکراسی درک و ارائه می‌کردند.40 در طول این فرایند، برخی از این افراد در دوران اولیه‌ی جهاد در پی صداقت، فداکاری و تقوا بودند و آن را به ارتقاء و کسب موقعیت اجتماعی و کسب درآمدهایی ترجیح می‌دادند که گفته می‌شد بوروکرات‌ها خواهان آنند و به همین دلیل بنا به ادعا نمی‌توانستند فقر، نابرابری و فقدان توسعه را در روستاها کاهش دهند. فارغ از اینکه احساسات و برداشت آنها چقدر واقعا با واقعیت منطبق بود، چنین افرادی از تبدیل آرمان‌های اولیه‌ی جهاد سازندگی یعنی جمع‌گرایی، صداقت، تقوا و فداکاری را به فرهنگ سازمانیِ فردگرایی، اولویت دادن به شغل، ناکارآمدی و رکود شکایت داشتند. به اعتقاد آنها، این‌ها همان خصوصیت‌های وزارت‌خانه‌ها بود که سابقا اعضای جهاد از آنها انتقاد می‌کردند. برخی از این افراد، به ویژه چپ‌گرایان، تاثیرات مخرب بوروکراتیک‌شدن جهاد سازندگی و نیز جمهوری اسلامی را به شکست انقلاب اسلامی در تحقق وعده‌های پوپولیستی خود مرتبط می‌دانستند که بر مبنای‌شان باید نابرابری و توسعه‌نیافتگی روستاها رفع می‌شد و از مستضعفین و محرومین در حومه‌ی شهرها و دیگر جاها حمایت به عمل می‌آمد.41

این انتقادها از بوروکراتیک‌شدن جهاد سازندگی، کوشش‌های تناقض‌آمیز بعضی از اعضای خود این نهاد را نادیده می‌گرفت که با لابی‌گری نزد خمینی و دیگر اعضای حزب جمهوری اسلامی، حمایت مادی و مالی بیشتری برای جهاد سازندگی به عنوان یک سازمان انقلابی فراهم کرده بودند و در ادامه نیز آن را به یک وزارت‌خانه تبدیل کردند که برای آنها موقعیت اجتماعی بالاتر، بودجه‌ی ثابت، درآمد‌های مستمر و مزایای اضافی به همراه داشت.42 بعضی از اعضاء نیز نیاز به بوروکراتیک‌شدن و حرفه‌ای شدن جهاد سازندگی را قبول داشتند و آن را درمانی برای ناکارآمدی سازمانی، اتلاف منابع، داوطلبان کم دانش و تجربه و فقدان متخصصان تحصیل‌کرده می‌دانستند.43 این قبیل پاسخ‌ها نشان می‌داد که جهاد سازندگی دارای تنوع داخلی و چندپارچگی درونی است، چیزی که در طولانی مدت باعث شد جهاد در مقابل ترجیحات نخبگان حکومتی و طرح‌هایی که هدفشان غیرسیاسی‌کردن و نهادینه‌کردن جهاد بود، ضعیف و تغییرپذیر باشد. در واقع برخی از اعضای جهاد سازندگی برای تحقق هدف‌ این طرح‌ها لابی‌گری و کمک کرده بودند.

نتیجه

جهاد سازندگی به جز اینکه سازمانی داوطلبانه بود، از هر نظر شبیه به سپاه دانش، بهداشت و ترویج دوران پهلوی بود که کارکرد‌های مشابهی در توسعه و فرهنگ در شهرستان‌ها و روستا‌ها در طول انقلاب سفید و اصلاحات ارضی داشت. همانند سپاه دانش، جهاد برای کاهش هزینه‌های عملیاتی خود از حمایت‌های مردمی و منابع محلی استفاده می‌کرد. با اینکه جهاد ممکن است اعضای بیشتری از شهرستان‌ها و مناطق روستایی جذب کرده باشد، اما جذب نیروی آن از جهات دیگری مشابه سپاه دانش بود، از جمله اینکه به جذب جوانان، دانش‌آموزان و دانشجویان و دیگر افرادی می‌پرداخت که در سطوح مختلف تحصیلی و تخصص شغلی بودند و نیز کسانی را جذب می‌کرد که با انگیزه‌های آرمان‌گرایانه و نوع‌دوستانه می‌خواستند به بازسازی و توسعه‌ی حومه‌ها کمک کنند. با اینکه بازسازی و توسعه‌ی روستایی به خودی خود هدف محسوب می‌شد، هم سپاه دانش و هم جهاد سازندگی در تاسیس خود اهداف سیاسی داشتند و شاه و حزب جمهوری اسلامی با کمک آنها می‌خواستند علیه نخبگان سنتی و کمونیست‌ها، مارکسیست‌ها، گروه‌های چپ رادیکال در شهرستان‌ها و روستا‌ها قدرت خود را تثبیت کنند، با اینکه بعضی از اعضای سپاه دانش و جهاد سازندگی خود گرایش و آرمان‌های چپ داشتند.

اعضای جهاد سازندگی و مسوولان حزب جمهوری اسلامی از سپاه دانش شاه الگو می‌گرفتند که خود بر اساس الگوی آژانس توسعه‌ی بین‌المللی ایالات متحده و سپاه صلح شکل گرفته بود. با این حال این افراد ماموریت جهاد سازندگی را در قالب تعمیر ویرانی‌ها (که مدعی بودند شاه عامل آن در شهرستان‌ها و روستاها بوده) تعریف می‌کردند تا آن را از سپاه دانش متمایز کنند و فرایند جذب نیرو، بسیج عمومی و گسترش آن را تسهیل کنند. تعریف جهاد سازندگی در این قالب با مشروعیت‌زدایی از شاه و سپاه دانش او، نشان از کوششهایی داشت که در جهت توجیه وجود جمهوری اسلامی، تقویت مشروعیت آن و پخش تبلیغات و ایدئولوژی توسعه‌ای و پوپولیستی آن صورت می‌گرفت.44 با این وجود، سپاه دانش و جهاد سازندگی از لحاظ کارامدی‌شان در بهبود شرایط مطلق زندگی کارنامه‌هایی مشابه داشتند اما هیچ کدام نتوانستند نابرابری‌های اجتماعی-اقتصادی میان مناطق روستایی و شهری را کم کنند، به ویژه نابرابری‌هایی که مرزهای قومیتی آنها را تشدید کرده بود.

بعد از استقرار قدرت آیت‌الله خمینی و حزب جمهوری اسلامی، جهاد سازندگی به یک وزارت‌خانه مبدل شد و به بوروکراسی‌ای پیوست که قبلا به نحوی منفی با شاه مرتبط شده بود و بنا به ادعاها به حومه‌ها آسیب زده بود و بعدا با بازرگان مرتبط شده بود که این سازمان را از منابع ضروری محروم نگه داشته بود. این تبدیل باعث آشفتگی شناختی و سرخوردگی شدید بعضی از اعضای جهاد سازندگی و داوطلبان آن شد که خود را بخشی از یک جنبش عمومی و سازمان انقلابی می‌دانستند که برای اهداف آن، ارتقاء و کسب موقعیت اجتماعی و درآمدهای مادی را رها کرده‌اند، چیزهایی که به ادعای آنها اولویت کارکنان وزارت‌خانه‌ها بود و قبل از انقلاب چنین افرادی را از کمک به حومه‌ها ناتوان کرده بود. با وجود آرمان‌ها و جهان‌بینی ضد بوروکراتیک و ضد مادی‌گرایانه‌ی جهاد سازندگی در اوایل، و با وجود گفتار دینی خمینی و گفتمان تمایزبخش او، بعضی از اعضای جهاد نزد خمینی و دیگر اعضای حزب جمهوری اسلامی لابی‌گری کردند تا این سازمان به یک وزارت‌خانه تبدیل شود و موقعیت اجتماعی، مزایا و امتیازات دیگران مسوولان حکومتی، اعضای کابینه و کارکنان دولتی را نصیب آنان شود. این چندپارگی درونی در جهاد سازندگی در خود حزب جمهوری اسلامی که در سال ۱۳۶۶ رسما منحل شد نیز وجود داشت و حتی جمهوری اسلامی که برای دهه‌ها دچار دسته‌بندی‌های نخبگان خود بود، همین چندپارگی را در درون خود داشت.


  1. On the Islamic Republic and CJ’s performance record between 1979 and 1989, see Ministry of CJ, The Ten-Year Performance of CJ from 1979 to 1989 (Tehran: Ministry of CJ, 1991), 68-72 (Persian); and Mostafa Azkia, “Rural Society and Revolution in Iran,” in Twenty Years of Islamic Revolution: Political and Social Transition in Iran since 1979, ed. Eric Hooglund (Syracuse, NY: Syracuse University Press, 2002), 96-119: 105-06. See also Eric Lob, “Development, Mobilization and War: The Iranian Construction Jihad, Construction Mobilization and Trench Builders Association,” in Debating the Iran-Iraq War in Contemporary Iran, eds. Narges Bajoghli and Amir Moosavi (London: Routledge, 2018), 23-42: 26; Lob, “War, Mobilization and Development in the Islamic Republic of Iran: From the Construction Jihad to the Trench Builders Association (1979-2013),” in War Veterans and the World after 1945: Cold War Politics, Decolonization, Memory, eds. Ángel Alcalde and Xosé Manoel Núñez Seixas (London: Routledge 2018), 150-66: 155; Lob, “Construction Jihad: State-Building and Development in Iran and Lebanon’s Shiʿi Territories,” Third World Quarterly 39.11 (2018): 2103-25: 2107; and Lob, Iran’s Reconstruction Jihad: Rural Development and Regime Consolidation after 1979 (Cambridge: Cambridge University Press, 2020), 96-97. ↩︎

  2. Lob, Iran’s Reconstruction, 46-57, 93, 113, 140-41. ↩︎

  3. Lob, Iran’s Reconstruction, 36FN61. ↩︎

  4. See Eric Hooglund, Land and Revolution in Iran (1960-1980) (Austin: University of Texas Press, 1982), 133-35; Farian Sabahi, “The Literacy Corps in Pahlavi Iran (1963-1979): Political, Social and Literary Implications,” Cahiers d’études sur la Méditerranée orientale et le monde turco-iranien 31 (2001): 191-222; Sabahi, The Literacy Corps in Pahlavi Iran (1963-1979): Political, Social and Literary Implications (Lugano: Sapiens Lugano, 2002); and Lob, Iran’s Reconstruction, 15. ↩︎

  5. Sara Steinmetz, Democratic Transition and Human Rights: Perspectives on U.S. Foreign Policy (Albany, NY: SUNY Press, 1994), 43; Kaveh Farrokh, Iran at War: 1500-1988 (London: Bloomsbury Publishing, 2011), 333; Arshin Adib-Moghaddam, A Critical Introduction to Khomeini (Cambridge: Cambridge University Press, 2014), 95; Mehran Tamadonfar, Islamic Law and Governance in Contemporary Iran (Lanham, MD: Lexington Books, 2015), 154; Lob, Iran’s Reconstruction, 39. ↩︎

  6. Mohammad Javad Iravani, Institutionalism and CJ (Tehran: Ministry of CJ, 1998), 263 (Persian); Lob, Iran’s Reconstruction, 39. ↩︎

  7. Abbas Akhoundi, “Memories of CJ’s Establishment: From Shahid Rajai’s Budget of One and a Half Billion to Abadan Road,” Khabar Online, June 15, 2012, www.khabaronline.ir/detail/220943/Economy/macroeconomics (Persian); Lob, Iran’s Reconstruction, 40-41. ↩︎

  8. Former CJ member, interview with the author, Princeton, NJ, November 23, 2010. See also Lob, Iran’s Reconstruction, 21. ↩︎

  9. Former CJ member, interview with the author, Tehran, April 19, 2011. See also Lob, Iran’s Reconstruction, 100-101. ↩︎

  10. Sabahi, “Literacy Corps,” 192-203; Lob, Iran’s Reconstruction, 101. ↩︎

  11. Former CJ member, interview with the author, Tehran, April 19, 2011. See also Lob, Iran’s Reconstruction, 25-26. ↩︎

  12. Sabahi, “Literacy Corps,” 205; Lob, Iran’s Reconstruction, 34. ↩︎

  13. Sabahi, “Literacy Corps,” 195, 208; Lob, Iran’s Reconstruction, 34. ↩︎

  14. Former CJ members, interviews with the author, Tehran, March 9, March 15, April 19, April 23, 2011. See also Lob, Iran’s Reconstruction, 34-35. ↩︎

  15. Former CJ members, interviews with the author, Tehran, February 14 and May 29, 2011. See also Lob, Iran’s Reconstruction, 21-22, 92. ↩︎

  16. Lob, Iran’s Reconstruction, 15-16. ↩︎

  17. Sabahi, “Literacy Corps,” 192-208; Lob, Iran’s Reconstruction, 56. ↩︎

  18. For the full text of the speech in Persian, see Ministry of CJ, Ten-Year Performance, 6; and “The Radio-Television Message about the Establishment of CJ],” June 16, 1979, Qom, The Sahifah of Imam Khomeini (PUH), 179-80, http://emam.com/%20posts/view/1679↩︎

  19. Ministry of CJ, Ten-Year Performance, 6; “Radio-Television Message”; Lob, Iran’s Reconstruction, 43. ↩︎

  20. Akhoundi, “Memories”; Akhoundi, “CJ, A Looking Glass into the Revolution,” Khabar Online, June 20, 2013, https://www.khabaronline.ir/detail/299743/weblog/akhondi (Persian); Lob, Iran’s Reconstruction, 29. ↩︎

  21. Ahmad Ashraf, Iranian sociologist, interview with the author, Princeton, NJ, January 25, 2011. See also Sabahi, “Literacy Corps,” 197, 205-18; and Lob, Iran’s Reconstruction, 29-30. The same could be said of developmental organizations and national campaigns that were established in the United States during the 1960s, including John F. Kennedy’s Peace Corps and Lyndon B. Johnson’s War on Poverty. ↩︎

  22. Ministry of CJ, Ten-Year Performance, 6; “Radio-Television Message”; Lob, Iran’s Reconstruction, 45. ↩︎

  23. Rural sociologist and development expert, discussion with the author, Tehran, March 7, 2011. See also Lob, Iran’s Reconstruction, 46. ↩︎

  24. Former CJ member, interview with the author, Tehran, February 14, 2011. See also Lob, Iran’s Reconstruction, 46. ↩︎

  25. Former CJ member, interview with the author, Tehran, February 14, 2011; rural sociologist and development expert, interview with the author, Tehran, April 12, 2011; former CJ member, interview with the author, Tehran, April 19, 2011. See also Shaul Bakhash, The Reign of the Ayatollahs: Iran and the Islamic Revolution (New York: Basic Books, 1984), 205-06; Sabahi, “Literacy Corps,” 201-11; and Lob, Iran’s Reconstruction, 46. ↩︎

  26. Azkia, “Rural Society,” 101-19; Eric Lob and Nader Habibi, “The Politics of Development and Security in Iran’s Border Provinces,” The Middle East Journal 73.2 (2019): 263-84: 271-73; Lob, Iran’s Reconstruction, 135-36. On similar mixed developmental outcomes involving the Shah and the Corps, see Hooglund, Land, 115-19; Azkia, “Rural Society,” 101-17; Asef Bayat, Street Politics: Poor People’s Movements in Iran (New York: Columbia University Press (1997), 1, 20-24, 72-83, 98-108, 130-47; Sabahi, “Literacy Corps,” 211-20; and Lob, Iran’s Reconstruction, 18, 37, 106-07, 111. On the critiques and realities of rural inequality and underdevelopment in pre- and post-revolutionary Iran, see Bayat, Street Politics; Kaveh Ehsani, “Social Engineering and the Contradictions of Modernization in Khuzestan’s Company Towns: A Look at Abadan and Masjed-Soleyman,” International Review of Social History 48 (2003), 361-99; Ehsani, “Rural Society and Agricultural Development in Post-Revolution Iran,” Critique: Critical Middle Eastern Studies 15.1 (2006), 79-96; and Ehsani, “The Urban Provincial Periphery in Iran: Revolution and War in Ramhormoz,” in Contemporary Iran, ed., Ali Gheissari (New York: Oxford University Press, 2009), 38-76. ↩︎

  27. See Lob and Habibi, “The Politics,” 271-77. ↩︎

  28. On the history of Iran’s communist, Marxist, and radical leftist groups and their rivalry with and repression by the state in pre- and post-revolutionary Iran, see Ervand Abrahamian, “The Guerrilla Movement in Iran, 1963-1977,” Middle East Report 86 (1980): 3-15; Abrahamian, Radical Islam: The Iranian Mojahedin (London: I.B. Tauris, 1989); Stephanie Cronin (ed.), Reformers and Revolutionaries in Modern Iran: New Perspectives on the Iranian Left (London: RoutledgeCurzon, 2004); Maziar Behrooz, Rebels with a Cause: The Failure of the Left in Iran (London: I. B.Tauris, 2000); and Peyman Vahabzadeh, A Guerrilla Odyssey: Modernization, Secularism, Democracy, and the Fadai Period of National Liberation in Iran, 1971-1979 (Syracuse, NY: Syracuse University Press, 2010). ↩︎

  29. Lob, Iran’s Reconstruction, 73. ↩︎

  30. Lob, Iran’s Reconstruction, 70. ↩︎

  31. Former deputy minister of CJ, interview with the author, Tehran, March 15, 2011. See also Lob, “Development,” 27; Lob, “War,”155; Lob, “Construction,” 2106; and Lob, Iran’s Reconstruction, 341. ↩︎

  32. Former CJ member and Iranian parliamentarian, interview with the author, Tehran, June 1, 2011. See also Lob, “Development,” 27; Lob, “War,” 155; Lob, “Construction,” 2106-07; and Lob, Iran’s Reconstruction, 341. ↩︎

  33. Ahmad Ashraf, Iranian sociologist, interview with the author, Princeton, NJ, January 25, 2011. See also Bakhash, Reign, 198-99, 202-11; Misagh Parsa, Social Origins of the Iranian Revolution (New Brunswick, NJ: Rutgers University Press, 1989), 258-65; Ahmad Ashraf, “State and Agrarian Relations before and after the Iranian Revolution, 1960-1990,” in Peasants and Politics in the Modern Middle East, eds. John Waterbury and Farhad Kazemi (Miami, FL: Florida University Press, 1991), 292-99; Mansoor Moaddel, Class, Politics, and Ideology in the Iranian Revolution (New York: Columbia University Press, 1993), 229, 240-97; Asghar Schirazi, Islamic Development Policy: The Agrarian Question in Iran (Boulder, CO: Lynne Riener Publishers, 1993), 150-51, 268-69; Azkia, “Rural Society,” 105-09; Lob, “Development,” 27; Lob, “War,” 155; Lob, “Construction,” 2106-07; and Lob, Iran’s Reconstruction, 341. ↩︎

  34. Lob, “Development,” 28-30; Lob, “War,” 155-57; Lob, Iran’s Reconstruction, 85-91. ↩︎

  35. Bakhash, Reign, 199; Ali Akbar Nateq-Nouri, The Memoirs of Ḥujjat al-Islam va al-Muslimin ʿAli Akbar Nateq-Nouri (Tehran: Islamic Revolution Document Center, 2003), 195-96; Lob, Iran’s Reconstruction, 27, 59, 65-66, 116-18, 123, 128, 141, 344. ↩︎

  36. Sabahi, “Literacy Corps,” 192, 202, 217-20; Sabahi, Literacy Corps; Lob, Iran’s Reconstruction, 129. ↩︎

  37. Lob, “Development,” 30-31; Lob, “War,” 157-58; Lob, Iran’s Reconstruction, 193-94. ↩︎

  38. See Sabahi, “Literacy Corps,” 193; and Lob, Iran’s Reconstruction, 215. ↩︎

  39. Lob, “Development,” 30-31; Lob, “War,” 157-58; Lob, Iran’s Reconstruction, 223. ↩︎

  40. Former CJ member, interview with the author, Tehran, February 14, 2011; former deputy minister of CJ, interview with the author, Tehran, March 15, 2011. See also Masih Muhajiri, Islamic Revolution: Future Path of Nations (Tehran: External Liaison Section of the Central Office of CJ, 1982), 78-79; and Lob, Iran’s Reconstruction, 54-56. ↩︎

  41. Lob, “Development,” 27; Lob, “War,” 154; Lob, “War, Lob and Habibi, “The Politics,” 264; Lob, Iran’s Reconstruction, 51, 189-93. ↩︎

  42. Lob, Iran’s Reconstruction, 28-29, 45, (58, 61, 338), 126, 144, 173-74, 346. ↩︎

  43. Lob, Iran’s Reconstruction, 10, 56, 130-31, 146, 148-49, 153-66, 214. ↩︎

  44. Lob, Iran’s Reconstruction, 337. ↩︎


Related Content